صلهی رَحِم نفس را که قطع کنی، زمین را نابود کردهای و این دقیقاً کاری است که انسان مدرن، با تمام وجود، کمر به انجام آن بسته است و زمین را به انحطاط و نابودی کشانده است. جالب است که اسم ابتلائات و عذابهای این روزگار را هم گذاشته است «بلایای طبیعی»! زلزله، سیل، طوفان، رانش زمین و آتشسوزی، طبیعی نیستند بلکه انسانیاند یعنی محصول عمل انسان هستند. انسانی که زمین را، که هزارههاست گهوارهی این مخلوق ناسپاس و ظلوم و جهول و ولوع و کفور است، به نابودی کشانده است، باید هم خودش را به غفلت بزند و با عنوان بلایای طبیعی، جماعت را به جاهلیتی فرو برد که حتی لحظهای در علت و ماهیت این وقایع، تفکر نکنند.
همواره گفته میشود که اگر اینها عذاب هستند، پس چرا فقط در این سوی کرهی زمین روی میدهند و در آن سوی ظاهراً متمدن سیاره، خبری از آنها نیست غافل که آنجا، اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. در سندی که اخیراً وزارت خارجه شیطان بزرگ منتشر کرده است، فقط هزینهی براوردشدهی این وقایع در سال 2012، چیزی حدود 110 میلیارد دلار گفته شده است و البته جالب است که این کفار آخرالزمانی، عذابهای خدا را هم با هزینهی پولی آن، سنجش میکنند. از باب اشاره عرض میشود که تعداد زلزلهها و سیلها و ... زیاد شده است و نکند که عذابی بیاید و ما را با خود به برزخ ببرد. مرگ از عذاب الهی، خیلی مرگ حقیرانهای است.
کلیک روی تصویر = دانلود سند
چند سالی است که یک تهدید مخرب، در ادبیات رسانهای و عرف اجتماعی، جا باز کرده است که اگر به همین روند، ادامه بیابد، جامعه را به شدت، دچار مشکل میکند. این تهدید، «کارشناس خواندن روحانیون و آخوندها» است. زیاد شنیدهایم و دیدهایم که فلانی، کارشناس مسایل دینی یا علوم دینی است و کسی هم به عاقبت آن نمیاندیشد که این قصه، در نهایت به تفکیک و جداسازی دین از سایر حوزهها میانجامد. نشانههای آن البته، همین اکنون هم قابل رؤیت است و عجیب است که خود حوزویون هم در مقابل این مسئله، موضعی ندارند و بلکه از اینکه با لفظ فریبای «کارشناس» خوانده شوند، حظ و لذتی هم میبرند.
مدرکگرایی، یکی از أمراض مزمن وضعیت مدرن است و تقریباً در همهی نظامات تمدن مدرن مغربی، ظهور و بروزی داشته است. غالبترین وجه آن البته در نظام آکادمیک و ساینتیفیک است و عبور از آن، یکی از وظایف مهم انسانهایی است که دل از این وضع نفسانی انسان بریدهاند و به ساحاتی، فرای و ورای این ساحت میاندیشند. اگر مدرگگرایی و دِگریتیسم (Degreetism) بد است، در همهی وجوه و نظامات بد است و باید با همهی آن، یکسره برخوردی درخور داشت.
نمیشود که به صورت آکادمیک آن که در عناوینی همچون دیپلم و لیسانس و فوقلیسانس و دکترا و دکتر و مهندس، ظهور کرده است، بتشکنانه و آیکونوکلاستیک، حمله شود و به ظهورات آن در نظامات دیگر اجتماعی، کاری نداشت. نمیشود که صورتهای دیگر آن فیالمثل در نظام حوزههای علمیه و مدارجی همچون حجتالاسلام و آیتالله و یا در نظام درجاتی نیروهای مسلح و درجات سرباز و سروان و ستوان و سرگرد و سرهنگ و سپهبد و سردار را با جان و دل، استقبال کرد. اگر بد است، همهجا بد است و مضر و مدرن و اگر خوب است، همه جا.
استاندارد دوگانه در برخورد، همان بلایی را سر افراد و جریانهای مصلح اجتماعی میآورد که بر سر کشور آمریکای جهانخوار آورده است و پهنهی سیاره را تبدیل کرده است به میدان جنگ و توحش و قتل و کشتار. با استانداردهای دوگانه در مواجههی با مظاهر مدرنیته، فقط دیگران را سر کار میگذاریم. نهایتاً نه اصلاحی رقم خواهد خورد و نه اوضاع، بهتر میشود. خداوند در نظام اطاعت ولایی، حتی در اطاعت از پدر و مادر که قبول ولایت آنها، نه یک حد تشریعی که یک أمر تکوینی است، إستثناء قرار داده است و آن را مشروط کرده است و لذا قطعاً در نظامات اجتماعی نیز، این شرط، موضوعیت دارد. مدرکگرایی خوب و بد، موضوعیت ندارد و باید همهی آن را درمان و علاج کرد. درجات باید از درون آدمها بجوشد نه از بیرون و اصلاً اسلام، ماهیتاً باطنی است و چیزی در بیرون وجود انسان نیست که بشود آن را إعمال و تحمیل کرد.
اسلام و ایمان، فقط از درون به
بیرون و از باطن به ظاهر، جاری میشود و حقیقتی است که تحقق باطنی آن در بیرون،
ظاهر میشود. از همین روست که اسلام، با ساخت تکنولوژی و ابزار، جهان را نمیگیرد
بلکه با ساختن و پرورش انسانهای جدید، جهان را تسخیر خواهد کرد و هیچ راه دیگری
هم ندارد و اگر کسانی بر این باورند که با ساخت تجهیزات جدید و تکنولوژیهای بهتر،
اسلام را جهانی خواهند کرد، سراب را عوض از آب گرفتهاند. انقلاب اسلامی، نمونهی
کوچکی از نحوهی بسط اسلام در عالم بود و انقلاب اسلامی، فقط با تربیت انسانهای
جدید و ایجاد تحول در نفوس و عقول انسانها، محقق شد و لا غیر. هر چیزی که ماهیتاً ظاهری باشد، با اسلام جمع نمیشود از جمله مدرکگرایی.
انسان، مخلوق خداست و به تعبیری، أحسنالمخلوق است و جامع بالقوهی همهی أسماء الهی از جمله اسم خالق خدا. خالقیت خدا، یکی از وجوهش، نفخهی روح است و چون هر انسانی، به درجهی نسبتی که با باطن عالم و حقیقت وجود برقرار کرده باشد، ولایت تکوینی دارد و میتواند مظهر اسم خالق خدا بشود، لذا باید مراقب افعالی از خود که نسبتی با خالقیت دارند، باشد.
دمیدن یکی از این افعال است و چنانی که حضرت عیسی ابن مریم (ع) به إذن تشریعی و تکوینی خدا، خالقیت خدا را در خود به فعلیت رسانده بودند، باقی انسانها نیز، این امکان را دارند که نفخهشان و دمیدنشان، دم مسیحایی باشد و روح بدمد در هیئات دنیوی. یکی از جاهایی که انسان به چیزی میدهد، خوراکیها و مأکولات داغ است که انسان میخواهد با دمیدن، آنها را سرد کند. ممکن است انسان به درجهای از ولایت تکوینی رسیده باشد و دم او، دم مسیحایی شده باشد به هر درجهای و با نفخهی در طعام و شراب، روح در آن غذا دمیده شود و انسان، چیزی را زندهزنده بخورد. لذا در روایات نبوی آمده است که « ونَهَى أنْ یُنْفَخَ فِی طَعَامٍ أو شَرَابٍ».