بازنشر - تخصص حقیقی و تعهد دینی
چند سالی است که یک تهدید مخرب، در ادبیات رسانهای و عرف اجتماعی، جا باز کرده است که اگر به همین روند، ادامه بیابد، جامعه را به شدت، دچار مشکل میکند. این تهدید، «کارشناس خواندن روحانیون و آخوندها» است. زیاد شنیدهایم و دیدهایم که فلانی، کارشناس مسایل دینی یا علوم دینی است و کسی هم به عاقبت آن نمیاندیشد که این قصه، در نهایت به تفکیک و جداسازی دین از سایر حوزهها میانجامد. نشانههای آن البته، همین اکنون هم قابل رؤیت است و عجیب است که خود حوزویون هم در مقابل این مسئله، موضعی ندارند و بلکه از اینکه با لفظ فریبای «کارشناس» خوانده شوند، حظ و لذتی هم میبرند.
کارشناس یعنی تکنسین و وقتی کسی در یک حوزهای، کارشناس و تکنسین و متخصص شد، دیگر اجازه ندارد در سایر حوزهها، نظر بدهد و اگر وارد حوزههای دیگر شد، دخالت در حوزههای دیگر کرده و غیرتخصصی، حرف زده است. البته جماعت روشنفکر و غربزده، خودشان این شعار را سرِ دست میگیرند و اساساً به آن عمل نمیکنند و این روش کلیشان است که جرمها را خودشان مرتکب میشوند و دیگران را به آن، متهم میکنند. مثلاً همهشان در مورد ظرایف و جزئیات دین نظر میدهند و توقع دارند که دین و اصحاب دین در مورد مسائل آنها نظری نداشته باشند و به طور نمونه، برنامهی مبتذلی مانند نود، ظاهراً قرار است به فوتبال بپردازد اما در همهی حوزهها، رد پای نظرات شاذ و سیاسی و جناحی مجری آن، قابل ردگیری است و شعارش هم این است که فوتبال را بدهید به فوتبالیها!
مبنای کارشناس خواندن آخوندها، دین را حوزهای در عرض سایر حوزهها و به موازات دیگر بخشهای اجتماع، فرض کردن است و فقط در این حالت است که کسی، میتواند تکنسین دین بشود. در این نگاه، دین، یک مقولهای است در عرض و در کنار سایر حوزههای اجتماعی و متخصص آن، اجازه ندارد در سایر حوزهها، دخالت کند چون آن حوزهها، خودشان متخصص و کارشناس دارند. اگر امروز گفته میشود که ورزش و موسیقی و اینترنت و سینما، چه ارتباطی به آخوندها دارد، چند سال دیگر، در همین رسانهی حکومت دینی، خواهند گفت که خورد و خوراک و لباس و اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حکومت، چه ارتباطی به آخوندها و چه ارتباطی به دین دارد. این آخوندها متخصص دین هستند نه متخصص تغذیه و اقتصاد و فرهنگ و حکومتداری.
در حکمت دین، دین، باور و معرفت کلی میدهد و سپس از مجرای آن معرفت کلی، در همهی جزئیات و أجزاء حیات بشری، وارد میشود و در واقع، از مجرای یک کل مطلق، تجریداً در همهی جزئیات، سریان و جریان مییابد اما در فلسفه، مبتنی بر تلقی انتزاعی، ساینس، همهچیز را آنالیز و تجزیه میکند و اساساً هیچ باور کلّی، وجود ندارد و نهایتاً چیزی به نام سیستم، وضع میشود که معمولاً در عمل، حتی مقتضیات معرفتی همان سیستم هم، لحاظ نمیشود. از همین روست که این بنده، معتقدم که افتتاح شبکهی افق، در قالب استراتژی رسانهای انقلاب اسلامی، اتفاق نامبارکی است و این به آن معناست که اساساً همهی شبکهها باید افق باشند البته نه در ظاهر و در کونداکتور. و البته در این اوضاع انحطاط فرهنگی این روزهای جمهوری اسلامی، همین هم اتفاق مبارکی است به شرط پیشرفت و افق داشتن.
دین، چتر همهی حوزههای حیات بشری است و در واقع، همهی حوزههای دیگر باید تجلی و ظهور دین در آن حوزه باشند و اگر این نگاه به دین وجود نداشته باشد، آن وقت تا کسی از دین حرف بزند، میگویند این آدم مگر در چند حوزه متخصص است یا مثلا مدرک این حوزه را مگر دارد که در آن، اظهار نظر میکند. دین، معیار و معرفت و باور و نگاه کلی و فراگیر میدهد و البته این به این معنی نیست که در جزئیات نظر ندارد بلکه همهی جزئیات و أجزاء، باید در ربط و نسبت با آن معرفت کلی، تبیین شده و نظام پیدا کنند و از این روست که کسی که مسلط و مجهز به باور کلی دینی بشود، به راحتی میتواند حوزههای تخصصی و جزئی را به آن کلّ مطلق، عرضه کرده و معاییر و مقاییس دینی هر حوزه را از آن، فهم کند. نام این کار تفقه است. این تفقه، همهی حوزههای حیات را دیگرگون میکند.
نظام آموزشی حکومت دینی و رسانهی
حکومت دینی، به عنوان دو بنیاد نظام آموزشی این کشور، امروز کاملاً در خدمت
سکیولاریسم قرار گرفتهاند و تلقی ضد این نگاه به دین را، آموزش میدهند. کافی است
کسی خلافآمد عادت، منطبق با تلقی درست از دین، مبانی معرفتی دین در همهی حوزهها
را تبیین کند، آن گاه است که جماعت تخصصزده و تکنوکرات دانشگاهی، به او حمله میکنند
که مگر مدرک فلان رشته را داری که در آن اظهار نظر میکنی! غافل از آنکه تخصص
حقیقی، فقط در سایهی تعهد دینی، به دست میآید و لا غیر و از این رو، تکنوکرات
خواندن فقط یک حزب سیاسی در کشور، اشتباه بزرگی است و بلکه عمدهی دانشجویان و
دانشگاهدیدگان و حتی پایرسانهنشینان نیز، تکنوکرات هستند. در تاریخ هم کم نداشتهایم از انسانهای که محیط بودهاند بر حوزههای متعدد و عام علمی چه در اندیشهی اسلام همچون ابن سینا و فارابی و سهروردی و اغلب فقهای بزرگ، و چه در اندیشهی مدرن و تقریباً عمدهی فلاسفهی مؤثر همچون افلاطون، ارسطو، دکارت، هگل یا کانت، اینگونه بودهاند.