قرن حضور

مجالی برای فراز آمدن از خویشتن، و فارغ از تعلقات و مشهورات، به دیگر گونه اندیشیدن. حمد و سپاس خدای را که ما را در مسیری قرار داد که در مصیر باشیم إلی الله...
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

11 سپتامبر 1990 بود و بوش پدر، رئیس جمهور. یک تعبیر ظریف از آقای پرزیدنت، خبرها را در بر گرفت: » نظم نوین جهانی «. این مفهوم چه نسبتی با تعبیر جنگ تمدن های هانتینگتون دارد؟

11 سال بعد، 11 سپتامبر 2001، ناگهان حملات تروریستی به برج هایی که قرار بود تا چند وقت دیگر تخریب شوند، صورت گرفت. جورچ بوش پسر بر صفحات تلویزیون نقش بست و گفت: » کسانی این کارها را انجام می دهند که از موهبت لیبرال دموکراسی محرومند. « چند وقت بعد الیوت کوهن، یکی از متفکران بزرگ نومحافظه کار، مفهوم جدید جنگ جهانی چهارم را مطرح کرد و به دنبال آن، آقای جیمز وولسی، مشاور بوش، اعلام کرد که جنگ جهانی چهارم آغاز شده است و به مدت 25 سال یعنی تا سال 2026 ادامه دارد و ما در این جنگ تکلیف خود را با 22 کشور روشن می کنیم. لیست کشورها را اینگونه اعلام کرد: افغانستان، عراق، سوریه، ایران، عربستان، کره شمالی، سودان، یمن، مصر و ... . تمام 21 کشور منهای کره شمالی، کشورهای جهان اسلام بودند و این یعنی آغاز جنگ تمدن ها.

                                         

طرح نظم نوین جهانی در منطقه، موسوم به رفورم در خاورمیانه ی بزرگ، مدتی پس از طرح رفورم در ایران و پس از سال 76 ، در نظر داشت که 54 کشور اسلامی را به 116 کشور تجزیه کند تا دیگر کسی به منافع وارثان توماس جفرسون تعدی نکند.

در همین حال و هوا در کشور جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی بر مبنای تنش زدایی در جریان بود و نامه نوشته بودند که حاضریم فقط به ما نگویید محور شرارت، ما هم داوطلبانه تأسیسات هسته ای مان  را تعلیق می کنیم و حزب ا... را هم خلع سلاح می کنیم و حماس را هم حمایت نمی کنیم. هنوز  خاتمی تخم لق گفتگوی تمدن ها را در سازمان ملل نشکسته بود که به سرعت زمینه های نامگذاری سال 2001 به نام گفتگوی تمدن ها آماده شد. نه رئیس دوات ایران و نه هیچ یک از مشاوران پرزیدنت ایران از جمله میرحسین موسوی، از خودشان نپرسیدند که چرا با وجود اینکه مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها در سال 1354 در فرانسه و توسط روژه گارودی ایجاد شده بود و اساساً این نظریه را قبلاً گارودی داده بود، چرا ایالات متحده با ولع و حرص این نظریه را از یک ایرانی می پسندد؟

نظریه ی گفتگوی تمدن ها کارکرد بسیار ارزشمندی برای سیاست خارجی تند ایالات متحده داشت تا حدی که زمینه ی تخدیر و بی خیالی را در کشورهای جهان و به خصوص در جهان اسلام ایجاد کرد تا شیطان بزرگ به عملیاتی کردن پروژه ی رفورم در خاورمیانه نزدیک شود. به راحتی و فقط با کشته شدن 2 تا 3 هزار نفر در پروژه ی خودزنی برج های دوقلو، کشتن بیش از 4 میلیون نفر انسان را در افغانستان و عراق توجیه کرد.

به دنبال این بی ثباتی و بی غیرتی نهادینه شده در دستگاه سیاست خارجی ایران که صد در صد مغایر با اصول عزت، حکمت و مصلحت تصریح شده در سند چشم انداز به عنوان مبانی سیاست خارجی ایران بود، دشمن ملت ایران به راحتی دو کشور همسایه ی ما یعنی افغانستان و عراق را زیر چکمه های تفنگداران خود قرار داد و تنها موضع رئیس جمهور کشور اسلامی ایران این بود که من حمله ی امریکا به عراق را نپسندیدم.

بعدها رئیس جمهور گفت که امریکا و انگلیس خوب می دانند که اگر همکاری ما در افغانستان نبود، مشکلات آنها حل نمی شد و هیچ گاه به این پرسش پاسخ داده نشد که آقای پرزیدنت! این همکاری ما چه بود که هیچ وقت به اطلاع مردم نرسید؟

وقتی ایالات متحده به راحتی دست به اجرای پروژه ی جنگ افروزی خود در دنیا زده است، تنش زدایی چه قابلیتی می تواند داشته باشد جز اینکه نشان دهد در دولت این کشور یا هم خوانی و همراهی با این پروژه وجود دارد و یا اینکه کسی ادبیات سیاست خارجی سرش نمی شود؟ خیلی برای دولت سخت بود که  کامیون های کتابی را که از مدرسه ی فرانکفورت آلمان برای استحمار جوانان به اینجا ترانزیت می کرد، با چند دستگاه آرپی جی و موشک انداز پر کند و فرایند انعقاد یک حزب ا... دیگر را در عراق و افغانستان رقم بزند تا امروز شاهد تجزیه ی کشورهای مسلمان و رژه ی تفنگداران کابوی در حیات خلوت کشور و دقیقاً در آن سوی مرزهایمان نباشیم؟

سال ها است که در اثر بی کفایتی مسئولان کشور در دولت توسعه ی سیاسی، خاکریزهای دشمن از منتهی الیه غرب دنیا به پشت مرزهایمان رسیده است و مدام می گویند شما جنگ طلب هستید. آخر با کسی که فقط خودش را با کروز و ناپالم و بمب فسفری و پوزیدون و ترایدنت تکثیر می کند و در بیش از 78 کشور جهان پایگاه نظامی دارد می توان گفتگو کرد؟ عقل و منطق هم خوب چیزی است به خدا!

ما بر طبل جنگ نمی کوبیم و بسیار هم از جنگ متنفریم اما مسئله اینجا است که اگر تکلیف در جنگ باشد، چاره ای جز انجام آن نداریم و در قرآن هم به اندازه ای آیات جهاد و شهادت داریم که بدانیم مبنای شرعی عملمان چگونه باشد. اینهایی هم که امروز دم از مصالحه و گفتگو می زنند و پشت چهره ی موجه آقای موسوی پنهان شده اند و در آن 8 سال خبری از ایشان نبود، بهتر است یک بار دیگر اگر به راستی خدا را و ائمه ی معصوم را قبول دارند، آیات جهاد قرآن و خطبه ی 27 نهج البلاغه و وصایای حضرت روح ا... را بخوانند.

یکی از مهمترین خواست های ژنرال های ارتش امریکا از کنگره، این است که روحیه ی جهاد و شهادت را در بین جوانان ایرانی بخشکانید تا ما به آنها حمله کنیم و خوشبختانه در جنگ های 33روزه و 22 روزه دیدیم که کسانی که برای دفاع از ناموس و شرفشان مقاومت می کردند، پیروز شدند و این دو پیروزی در ادبیات سیاسی جهان با عنوان جنگ پروکسی و به نام ایران ثبت شد.

در این دو جنگ، عده ای در آن سوی مرزهای ما و برای اهداف ما مبارزه کردند و چیزی که حاصل شد، تأمین امنیت ملی و منافع ملی ایران بود در اثر فاصله گرفتن نقطه ی تمرکز جنگ تمدن ها از کشور ما و هنر عملیاتی سیاست خارجی ما بود که تمام آن پیروزی ها به نام ایران رقم خورد تا حدی که سران رژیم صهیونیستی بعد از قضیه ی اردوغان در داووس گفتند اینها این کار را از ایرانی ها یاد گرفته اند و این یعنی رسیدن به مؤلفه ی الهام بخشی در منطقه به عنوان یکی ار اهداف سند چشم انداز.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۲۰
ــ ــشــمــســ

  وای بر روزی که تاریخ را برایمان بنویسند به آن گونه که می خواهند و هر چه دلشان می خواهد حذف کنند و هر چه به مذاقشان خوش بیاید به زور بچپانند در تاریخی که یک روزش هم با آن نمی خواند. وای بر روزی که تاریخ انقلاب به یک باره از رحلت پیر فرزانه ی بنیانگذار به دست پخت جاسوسان امنیتی غرب در 18 تیر 78، جهش داروینی داشته باشد.

ما نه به اصلاح طلبی سیاسی (رفورمیسم) تعلق خاطر داریم و نه با اصولگرایی سیاسی (محافظه کاری) عقد اخوت بسته ایم و به همان نسبتی که از ماندن در گذشته و افتخار بی مورد به استخوان های آبا و اجداد حالمان به هم می خورد، از زدن قید 7000 سال تاریخ و تمدن ایرانی و 1400 سال تعهد اسلامی این خاک و بی محابا در زرق و برق خوش اندیشانه ی دهکده ی جهانی آرمانی امریکا غرق شدن، متنفریم.

ما معتقدیم که صلح و اصلاح طلبی، یکی از اصول اساسی اصولگرایی حقیقی است و هر اصلاحی فقط با توجه به اصول پذیربتنی است یعنی قالب و چارچوب اصلاح را اصول می دانیم. این مقدمه ای بود برای اینکه بگوییم با اصلاحات مشکل نداریم بلکه با رفورمیسم سر سازش نداریم و حرف هایمان به معنای تخطئه ی یک جریان در جهت تأیید جریان دیگر نیست.

امروز میرحسین موسوی، پرچمدار جریانی شده است که سال های سال ثابت کرده اند که هیچ تعلق خاطری به اسلام و امام انقلاب اسلامی ندارند و صرفاً امام را در حد همان تعبیر »  میزان رأی ملت است « قبول دارند و استعمال می کنند و فاتحانه در سال های دراز غربت انقلاب، تفکر امام را به موزه ها فرستادند و نگران بودند که نقد تفکر امام دارد دیر می شود. این مسئله شامل همه ی جریان و افراد رفورمیسم نمی شود و بعضی از آنها به راستی اصلاح طلبند.

بحث ما بر سر همان هایی است که انقلاب را از رحلت امام تا فاجعه ی 18 تیر سانسور می کنند تا در کالبد اصلاحات، روح رفورمیسم را بدمند. همان هایی که روزگاری می گفتند تفکر امام را فقط در قالب اندیشه های خاتمی قبول داریم و دنبال می کنیم. همان هایی که امروز بیش از 250 نفرشان از حضیض رادیو فردا و بی بی سی و رادیو زمانه و دویچه وله و VOA به این مردم و این آب و خاک فحش می دهند. همان هایی که دوم خرداد 76 را نقطه ی آغاز انقلاب نرم می خواندند و سوم تیر 84 را نمایش فقر تحلیل مردم ایران و نمی گفتند که در این 8 سال که کشور را در دست داشتند چه بر سر این مردم آوردند که آن شعور سیاسی و انقلابی دوم خرداد تبدیل شد به این فقر تحلیل سوم تیر 84، مگر کشور در چنگال پروژه ی توسعه ی سیاسی شما نبود؟

و اینچنین جای مدعی و متهم عوض شد تا ببینیم که می توان 10 سال از استقلال و عزت و مقاومت این امت و ملت را با تیغ تیز سانسور، سلاخی کرد. 18 تیر 78، نماد تذبذب آنانی بود که به اسم دانشجوی مسلمان و به اسم فرزند ملت، خود را به جنبش دانشجویی سنجاق کرده بودند تا بتوانند منویات ترمینال های امنیتی ـ اطلاعاتی غرب را که در لباس مندرس هیومن رایتز و خانه ی آزادی، بر پا شده بودند، از حلقوم پاک دانشجویان این خطه ی همیشه سبز فریاد بزنند و چه زود دستشان رو شد و دیدیم که در زیر دستکش مخملین این جریان ها، دست چُدنی شیطان بزرگ خودنمایی می کند و فقط تأسف خوردیم.

ماری که این جریان ها از جنبش و جریان اصیل دانشجویی در برابر دانشجویان کشیدند آن قدر زیبا و خوش رنگ بود که سال های سال است در تلاشیم بگوییم که مار را چگونه می نویسند و این روزها است که می توان اصالت را درک کرد. جریانی که با افتخار از لیبرالیسم و فمینیسم و هیومن رایتز و لیبرال دموکراسی حرف می زند، چگونه می تواند میراث دار اسلام و خط امام(ره) و جریان اصیل اصلاحات باشد؟  این تنافضی است که خود این دوستان هم در حل آن وامانده اند و بارها اعلام کرده اند که برای آنکه به رأی مردم نیاز داریم، نباید حرفی بزنیم که با اعتقادات مردم در تضاد باشد و اصلاً مگر ذات روشنفکری چیزی جز پشت کردن به این مردم است؟

آنانی که در 18 تیر 78  که اساساً کسی کشته نشده بود به دروغ می گفتند جنازه های شهدایمان را بدهید تا دفن کنیم، دقیقاً همانانی هستند که به آن فاجعه افتخار می کنند و جالب اینجا است که باز هم این همان ها بودند که موکت های نماز جمعه را آتش زدند و امروز صدایشان و تصویرشان را گهگاهی از رادیوهای غربی و تلویزیون های لس آنجلسی می بینیم و می شنویم.

به هر حال، حذف 10 سال از تاریخ ایران و سنجاق کردن 18 تیر به خط امام(ره)، بی انصافی عجیبی را نیاز دارد و ما متأسفیم که این اتفاق در پناه وجهه ی ساده ی مهندس موسوی و عبای شکلاتی همان کسی رخ می دهد که بعد از 3 تیر 84 و در جمع اعضای یکی از احزاب رفورمیسم گفته بود مردم ایران فقر تحلیل دارند و این به زبان خودمان یعنی مردم ایران نمی فهمند. تاریخ را اگر ننویسیم برایمان می نویسند آن گونه که باب طبعشان است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۰۴
ــ ــشــمــســ