قرن حضور

مجالی برای فراز آمدن از خویشتن، و فارغ از تعلقات و مشهورات، به دیگر گونه اندیشیدن. حمد و سپاس خدای را که ما را در مسیری قرار داد که در مصیر باشیم إلی الله...
طبقه بندی موضوعی

حکمرانی خوب (1)

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ
یک روز در فروردین ماه 72، رسیدیم خدمت ایشان. ایشان برافروخته بود. ما را به اتاقش فراخواند. ما توی اتاق رفتیم. ایشان در را بست و یک خاطره ای را نقل کرد: «الان پیش پای شما، یک بچه بسیجی آمده و برای من تعریف کرده که: من داشتم از اتوبان اسبدوانی می رفتم؛ دیدم که شلوغ است و پلیس ایستاده. تحریک شدم که چرا پلیس توی میدان اسبدوانی آمده. از پلیس سوال کردم که چرا اینجا ایستادید؟ گفتند به تو ارتباط ندارد، برو! دوباره سوال کردم. یکی از این پلیس ها که پلیس قدیمی بوده، با طنز و مسخره گفته: دختر رئیس جمهور شما دارد اینجا اسبدوانی می کند، ما هم بپای او هستیم.»

آوینی بسیار برافروخته و ناراحت بود که ما به کجا رسیدیم! مشی ای که زمان طاغوت وجود داشت و ما برای آن انقلاب کردیم، دوباره دارد زنده می شود. دختر رئیس جمهور این مملکت باید به اسبدوانی بیاید و پلیس مملکت باید بیاید و مراقب باشد که مبادا اتفاقی بیفتد! ایشان بسیار بسیار ناراحت بود، در را محکم بست و پشت میز کوچکش نشست.

کتاب شهید فرهنگ، صفحه 153

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی