تسبیــــــح
حقیقت را حضرت سرّ أنبیاء، علی ابن ابیطالب علیهالسلام، در بیانی به جناب کمیل، در نخستین مرحله و در سادهترین صورت آن، «الْحَقِیقَةُ کَشْفُ سُبُحَاتِ الْجَلاَلِ مِنْ غَیْرِ إشَارَةٍ» خوانده است. سبحات، جمع سُبحه است و همهی تلاش انسان در حیات، باید کشف همین سبحات باشد تا ره به جلال حضرت حق ببرد. «کشف» یعنی کنار زدن و برداشتن، سبحه نیز، موانع و حجابهایی هستند که باید کنار زده و برداشته شوند تا انسان به جلال حضرت حق، برسد.
انسان، همچون پرندگان، باید پرواز کند و «طیر»، کشف همین سبحات و حُجُب است. تسبیح، یعنی تنزیه و کنار زدن حجابها و موانع جلال و از همین روست که در آیاتی از قرآن، این نسبت میان طیر و تسبیح، مورد اشاره قرار گرفته است (آیهی 79 سورهی أنبیاء و آیهی 41 سورهی نور) و نیز از همین روست که حضرت جعفر ابن ابیطالب، به جعفر طیّار و ذوالجناحین معروف شده است چرا که نماز خاص ایشان، حامل سیصد ذکر تسبیح است و نیز پس از قطع دستان مبارک ایشان در جنگ موته، حضرت رسول صلوات الله علیه و آله فرمودند: خداوند به جای آن دو دست، دو بال عطا فرمود که بدانها در بهشت پرواز کند بههر جای که خواهد.
در زبان یونانی نیز، مفهوم Aletheia به معنایی کشف حجاب است و Letheia، به معنای حجاب، و اینکه Truth را به این مفهوم تعبیر کردهاند، به معنای همین کشف حجاب است.
نماز، بیشترین ذکری که دارد، تسبیح است و فیالواقع، سرشار از تسبیح است و از همین روست که معراج مؤمن است و در نماز، انسان مؤمن، سبحات و حجب جلال حق را کنار میزند و پرواز میکند. پرندگی، از لوازم ایمان است و انسان تا به طیر در أطوار وجود خود نپردازد و تا أطباق سماوات و أرض را طی نکند، چشم در چشم جلال حقیقت نخواهد شد.
فقیر یعنی کسی که منبع و معدن فقر است و انسان در رکوع، به عمل نشان میدهد که ستون فقراتش، شکسته است و لذا تا خورده و دوتا میشود. فقیر، مقابل عظیم است و عظیم، کسی است که استخواندار و یکتا است. انسان در اوج فقر و شکستگی فقرات، میگوید «سُبحان ربی العظیم و بحمده»! أدنی، دنیترین و دنیاییترین حالت و وضعی است که انسان میتواند بر خود بگیرد، یعنی نزدیکترین حالت انسان به دنیا که در عمل، نزدیکی انسان به زمین، گویای این وضع است. أعلی، عالیترین وضع و شأن است و انسان وقتی که در أدنای وضعیت وجودی خود قرار میگیرد، میگوید: «سبحان ربی الأعلی و بحمده»!
تسبیحات أربعه، مراحل طیر آدمی است در آسمانهای باطنی و پله پله، باید پردهها و حجابها را از پیش أبصار خود بردارد تا به «کمال إنقطاع إلی الله» برسد و أبصار قلوبش، به ضیاء نظر إلی الله، نورانی شود تا اینکه أبصار قلوب، حتی حجابهای نور را هم خرق کرده و به معدن عظمت، وصل شده و روحش به عزِّ قدس الهی، معلّق شود تا صعق جلال حضرت حق، او را مست و مدهوش کند. ای کاش چشمهای انسان، میتوانست از کثرات و حجاب عالم دنیا، غافل شده و متوجه این حقایق باطنی بشود تا این حقایق را نه به حرف، که در عمل هم، تجربه میکردیم. انسان، در بازگشت از این صیرورت باطنی، باز هم باید به دنیا برگردد و لذا در تشهد، مشاهدات حقیقی خود را بیان میکند: الحمد لله، أشهد أن لا أله ألی الله، خدا را شکر، من دیدم که خدایی جز الله نیست؛ و أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله، و دیدم که محمد، بنده و رسولِ الله است؛ أللهم صل علی محمد و آل محمد. و وای بر چشمهای ظاهر و باطن ما که ذرهای هم از این حقایق باطنی را ندیدهایم و شهود نکردهایم!
سلامهای نماز، سیر تدریجی فرود و آمدن انسان به دار دنیا است و انسان، در سه مرحله، از دار قرار و مراتب وحدت، به مرتب کثرت و تعدد میآید و لذا ابتدا به نبی خاتم (ص)، سلام میدهد؛ سپس در رتبه پایینتر به عبادالله الصالحین و در پله پایین، وارد عالم کثرت و تعدد «کُم» شده است. اسنان مؤمنی که نمازش معراج مؤمن باشد، هنوز دل از بواطن إجمالی و توحیدی عالم بر نکنده است و هنوز متوجه أعلای حقیقت است و لذا باید با تسبیحات حضرت زهرا (س)، به نرمی، فرود بیاید. این فرد آمدن، نقطهی مقابل «تسبیحات أربعه» است و اگر در آنجا، انسان از «سبحان الله» به «الحمد لله» و به «الله اکبر» میرود؛ در اینجا از «الله اکبر» به «الحمد لله» و به «سبحان الله» میآید.
تسبیح، یکی از ارکان أربعهی عرش الهی است و راهی است که خداوند، پیش پای بندگان خود قرار داده است تا گرفتار تعددات و کثرات و ظلمات و حجب و سبحات و أواصر و أغلال حیات دنیایی نشوند و دل به آسمان حقیقت بسپارند و طایر گلشن قدس و جلال حق شوند که همه چیز و همه کس در دنیا، تسبیح خدا را میگویند. اگر چشمی در قلب ما بینا باشد و اگر گوشی شنوا، میتواند ببیند و بشنود که همهی مخلوقات، اظهار جلال حضرت حق میکنند و اگر چه ظاهرشان، ممکن است رهزن گرفتاران دانه و دام دنیا باشد، اما همگی، پرده از باطن جلال حقیقت کنار میزنند و فیالجله، آیت جلال الهی و رهنمای تکبیر و توحیدند.
تنها راه برآمدن از ظلمات، تسبیح است و فقط با تسبیح است که انسان میتواند ظلمات و حجبات را کشف کرده و عروج کند چنانی که خداوند در آیات 143 و 144 سورهی مبارکهی صافات، به صراحت عنوان میفرماید که حضرت ذالنون علیهالسلام، اگر از مُسَبِّحین نبود و اگر اهل آن ذکر یونسیهای که در آیهی 87 سورهی أنبیاء آمده است که «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین» نبود، از ظلمات بطن حوت، خارج نمیشد. ارتفاع و رفعت یافتن، کشف و کنار زدن حجابهای ظلمانی است و فقط با تسبیح خداوند، ممکن است و اگر جبال و کوهها، مرتفع شدهاند، نه محصول فرایندهای تکتونیک ورقهای زمین، که به استناد آیات 79 سورهی أنبیاء و 18 و 19 سورهی ص، نسبتی با تسبیحگویی و تبعاً رفعت باطنی آنها دارد که به صورت بلندیهای زمینی، در شکل دنیایی آنها، ظاهر شده است و نیز خداوند به بیوتی إذن رفعت داده است که در آنها صبح و شب، ذکر تسبیح او، جاری باشد.