نظام جامـع امامــت
در زبان قرآن، مادر به «اُمّ»، خوانده شده است و این مفهوم با إمام، هم ریشه است و از همین روی، یکی از گردنههای صعب تفسیر و فهم این مفهوم را رقم زده است. هماره گفته میشود که اگر در یک خانواده، پدر یا «أبّ»، ولیّ خانواده است پس چرا مادر به امام، تقریب شده است و این ابهام، یکی از دقایق و ظرایف قرآنی را رقم زده است که فهم و درک همین لطیفه، کانون درک نظام جامع امامت در عالم است.
سامان اجتماعی عالم در نگاه قرآن، چند نظام عمده دارد که از أهمّ آنها، نظامات ولایت، وساطت، معاونت، اقتصاد، هدایت و امامت هستند و هر کدام، وجهی از وجوه حیات اجتماعی انسان مؤمن را منطبق و موافق با نظام أحسن الهی، تبیین و تنظیم میکنند. امام از ریشهی «أمّ – أمم» است که شاخصترین معنای آن، «قصد کردن» است. امام از حیث امامت، واسطه و مجرای قصد انسان است یعنی انسان، از باب و راه امام، خداوند را قصد کرده و با قرار دادن امام در مقابل خود، به سمت و سوی خدا، حرکت میکند. امامت، تنها راهی است که خداوند برای رسیدن مردم به حق، جعل کرده است و به صورت کلی، امام، باب و راه و سبیل و طریقی است که به وساطت و میانداری او، انسان به ولایت ولیّ مطلق، متصل میشود. مقصود، فقط خداست و أئمه، انسان را برای رفتن به ولایت الله، إمامت میکنند. امت، مجموعهی مؤمنانی هستند که خود را در مدار امامت امام، سامان دادهاند و از این منظر، شخص امام در امامت، مقصود و مطلوب نیست بلکه راهی است و بابی است برای هدایت به ولایت الله که فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیّ. از همین روی، مکه، اُمُّ القری است چون واسطه و امام باقی زمین به کعبه است و قرآن عزیز، اُمُّ الکتاب و امام باقی کتابها به حقیقت کتاب است.
اما مادر! زن وقتی به شرافت مادری و به شرافت امامت، نایل میشود که حمل خود را وضع کند و از آن پس، اُمّ و إمام أهل بیتش میشود برای هدایت و اتصال ولایی آنها به ولایت پدر. مادری، از أعلای درجات عالم است و چنان شرافت و عظمتی دارد که زن را به مقام امامت میرساند. مادر، إمام أهل بیت است و پدر، خدای أهل بیت و وای بر پدر و مادری که شئون الهی و تکوینی و باطنی خود را مضمحل کرده و خفیف کنند. در زبان فارسی، خدا به معنای صاحب خانه است و این خود نیز گویای ظرایف باطنی و فرهنگی زبان و قوم پارسی است که به واسطهی همین ظرایف و دقایق است که این زبان و این فرهنگ، محمل و موطن آخرالزمانی حقیقت تشیع شده است.
مادران، تکویناً مستقر در شأن امامت هستند و مادران، تکویناً همشأن با أئمهی خدا دیده شدهاند و از همین روست که جنت، تحت أقدام مادران است. اگر زنی همین نکته را فهم کند، و با باطن آن پی ببرد، کافی است تا همهی مشغولیات و إشتغالات دنیایی را رها کرده و به مادری و إمامت بشتابد. شأن اُمُّالأئمه، حضرت صدیقهی مبارکهی طاهرهی منصورهی فاطمهی رضیهی مرضیهی زکیهی محدثهی زهراء سلام الله علیها، آن قدر بالا و بالا و بالاست که حضرت ایشان، نه فقط مادر و امام أئمهی معصوم که حتی اُمِّ أبیهاست و از اینجاست که دیگر کُمیتِ فهم ما لنگ میزند و در تحیّر غوطه میخوریم. و ما نمیدانیم که با این حیرانی، چگونه شأن حضرت سِرِّ أنبیاء، حضرت مشیئت الله و قدرت الله، علی ابن ابی طالب علیه السلام را بشناسیم که ایشان بر حضرت اُمُّالأئمه سلام الله علیها، ولایت داشته است و حضرت فاطمه سلامالله علیها میبایستی أهل بیت عترت و طهارت را به ولایت ایشان، امامت میکرده است. قدری که بیشتر دقت کنیم، روشن میشود حضرت امیر علیهالسلام، با این مقام عالی، باب و دروازهی ورود به شهر حضرت سِرالأسرار خلقت، محمد ابن عبدالله صلوات الله علیه و آله، است و باز تحیر در تحیر و باز اُمِّ أبیها و باز حیرت و راز و تحیر، و حالا روضهی فاطمیه میچسبد.
در نظام جامع امامت، امت از سلولهایی به نام بیت یا خانواده تشکیل شده است که ولیّ هر بیت، پدر است و امام هر بیت، مادر. مادر، واسطه و هادی ولایی أهل بیت است به ولایت پدر و در عین حال، خود نیز اگر چه از أقربای ولایت پدر است، اما ذیل ولایت پدر قرار دارد، درست مثل نسبتی که امام با خداوند دارد. پدر، تا وقتی ولایت مطلقه دارد که در مدار ولایت نایب امام و امام باشد و مادر تا وقتی امام است که هادی به ولایت پدر باشد. در هر خانه و خانوادهای که یکی از افراد، از این نظام، انصراف دهد، کل نظام مخدوش میشود. به همان نسبتی که انتساب ربوبیت به أئمهی معصوم، شرک و کفر است، انتساب مادر به مقام ولایت در خانواده، شرک و کفر است و نظام خانواده را متزلزل و غیرتوحیدی میکند. ولایت پدر بر أهل خانواده، باید از مجرای امامت مادر، جاری شود و هر گاه پدر خود اقدام به این اعمال ولایت بکند، سامان خانواده، مخدوش میشود. به نسبت هر تزویج مرد، یک نظام اولیالأرحام شکل میگیرد که شامل گسترش أهالی ولایت او از طریق تزویج و تکثیر نسل، میشود که صورت یکبُعدی و تکزوجی آن (صورت أحسن بیت) را مشاهده میفرمایید:
1- سلسله مراتب ولایت در این آیه تبیین شده است:
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ﴿المائدة، 55﴾ »
خدا ولی است، رسول هم ولی است، مومنین هم ولی هستند.
نسبت ربوبیت به امام داده نمی شود اما نسبت ولایت داده می شود.
این مسئله را چه طور با نظامی که تعریف کرده اید تطبیق می دهید؟
با این توضیح احتمالا می توان گفت پدر ولی است بر مادر و فرزندان، و مادر ولی است بر فرزندان؟ (این را به نظرم قبلا هم خودتان اشاره کرده بودید)
2- مسئله ی دیگر سیر اطاعت در نظام ولایت است
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً ﴿النساء، 59﴾»
این را چگونه تبیین می کنید؟
3- با توضیح و تفاسیر این مطلب «سلسله ی ولایت اوسط» با «نظام جامع امامت» چه طور تطبیق داده می شوند؟
به نظر باید نمودار سلسله ی ولایت اوسط تغییر کند.