ده روز باقیمانده
انسان وقتی که میخواهد به میهمانی برود، خیلی به خودش میرسد: إستحمام میکند؛ خودش را تمیز و پاکیزه میکند؛ حسابی به خودش میرسد؛ لباسهای تمیز و مرتب، بر تن میکند؛ موهای سر و صورت خود را آراسته و شانه میکند؛ کفشهایش را واکس میزند؛ عطر و ادکلن به خودش میزند؛ آن لحظههای آخر، حواسش هست که اتوی لباسش و آرایش موهایش و واکس کفشش، خراب نشود؛ خلاصه حسابی خودش را آماده میکند چون قرار است به یک میهمانی برود.
حالا خودتان انصاف بدهید که وقتی قرار است ده روز دیگر، مهمانی خدا شروع شود، نباید کمی به خودمان برسیم؟ نباید أوساخ غفلت را از خودمان بزداییم؟ نباید قلبهایمان را در این اندکمدت باقیمانده، سر و سامانی بدهیم؟ نباید نفسمان را یک شستشویی بدهیم؟ اگر جسم را آب میشوید، نفس را باید در نهر جاری و زلال نماز و در چشمهی جوشان اشک شست. ده روز مانده است و باید هر چه توان داریم بگذاریم تا حضرت حق، عفومان کند، توبهمان را بپذیرد و صفحهی تقدیرمان را ورقی بزند تا إلهِیَ الصَّفح، متحقق شود و لایق ورود در شهر ضیافت خداوند شویم که فرمودهاند: اللَّهُمَّ إن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِن شَعبَانَ فَاغفِر لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنهُ. توبه، بابی است که خداوند برای دخول بندگانش به عفو، فتح کرده است و وای بر ما، ساکنان زمین که هزارههاست در غفلت از این در، گمراه گشتهایم.
ده روز دیگر باقی مانده است و اگر فکری نکنیم برای أمراض باطنی قلبهایمان، از سفرهی ضیافت خدا، بیبهره میمانیم. در دعایی که از حضرت صادق علیهالسلام، برای شب آخر شعبان و و در واقع، همین اواخر شعبان که گویی حکم همان آمادگیهایی را دارد که انسان پیش از رفتن به میهمانی، انجام میدهد، نقل شده است و در کتابهای مفاتیح، موجود است، ظرایف عجیبی نهفته است. در فرازهای عبادی و إنابی مهمی از این دعا، پس از اینکه معنای حیات و بقای خیر، و ممات و فنای خیر را در فقراتی همچون موالات أولیاءالله و معادات أعداءالله، بیان میکند، به تفصیل، فهرستی از أمراض باطنی قلب انسان، گفته میشود و سئوال از خداوند این است که مکان این أمراض را به ایمان و وفاء و رضا و زهد و رغبت و أثرت و طمأنینه و توبه، تبدیل کند. انسان وقتی این أمراض را مرور میکند، گویی دارد دفترچهی اعمال خودش را در دنیا، مرور میکند و چه تلخ است که مغلوب أمراض باطنی قلب گشتهایم.