جنگهای مقدماتی
تا انسان، بیدار نشود، بساط جنگ و خون و آتش هم بر پا خواهد بود و فقط وقتی میتوان پهنهی این أرض مبتلا را از جنگ، خالی دید که انسان، ظهور یافته باشد. وقتی که انسان در خواب است، همهی افرادی که در قالب انسان، جا گرفتهاند، چیزی جز یک مُشت سگ و خوک و اسب و الاغ و استر و ببر و گرگ و کرکس و لاشخور و شیر و پلنگ و فیل و گاو و موش و خرگوش و گوسفند و میمون و بوزینه و تمساح و کوسه و کلاً حیوان، نیستند و فضای حیات اینان، اگر چه ظاهری تکنولوژیک و براق و شیک و بزکشده داشته باشد، چیزی جز یک جنگل بزرگ نیست که تحت قوانین جنگل، که سرتاسر تابع غریزه و شهوت و غضب هستند، اداره میشود.
جنگ و جنگل، از یک ریشهاند و از هم جدایی ندارند و جنگل، جایی است که تکلیف همهچیز با جنگ، معین میشود. مردمان این سوی این جنگل، که با عنوان مشرق شناخته میشود، در فضای جنگ میزیند و مردمان مغرب جنگل، در فضای وهم و ترسی موهوم و رعبی مهیب که حاصل سیصد سال زیستن در سایهی جنگهای تکنولوژیک است. مردمان مغربزمین، اصلاً دوست ندارند که دامنهی جنگ، به آن سمت جنگل، کشیده شود و لذا در قبال جنگافروزی حاکمانشان در این سوی جنگل، سکوت مطلق کردهاند و خود را در صورت غالب الاغ، به آسایش کشاندهاند. همه میدانند که رسانهها، جز دروغ نمیگویند و همه میدانند، که رسانهها، آنها را به استحمار بردهاند و البته از این حمارت جمعی، خیلی هم بدشان نمیآید.
ما البته، این جنگها را جنگهای مقدماتی میبینیم که به دست أولیای شیطان برپا شده است و فقط در صورتی که در بستر طرح و سیر کلی عالم، دیده شود، تأویل شده و به باطن خود، اتصال مییابد. این جنگها، مقدمات ظهور انسان هستند و آن قدر خون خواهد ریخت، تا انسان، در مقام جمعی، بیدار شود و دلها، تألیف گردد و «امت واحده» طلوع کند. اگر ظهور موعود الهی، إنشاءالله مقدّر شده باشد و انسان دیگر باره، زمینهی بداء را رقم نزند، این جنگها، جنگهای پیش از جنگهای دوران ظهور است، و زمین و زمان و دهر و تقدیر، سر آن را نهاده است که ره به سرمنزل مقصود برساند و عصر إستخلاف بنیآدم بر کرهی سرگردان زمین را بر خود متجلی سازد.
«جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»، تقدیر کرهی زمین است و صرفاً یک شعار نیست که با به منصب رسیدن قدّارهبندان تکنوکرات و آغاز دوران سازندگی، به فراموشی سپرده شود به این گمان که دیگر باید رفاهطلبی را در میان مردم، ترویج کرد. نه، جنگ، تا رفع فتنه از عالم، دست از سر انسان بر نمیدارد و تقدیر زمین است و اگر عدهای به امید روزی نشستهاند که صبح، کراوات بزنند و در این سرزمین، به اداره بروند، در خواب جهالت و حماقتند و نمیدانند که دیگر این جنگها را جام زهری در پی نخواهد بود.