حکمت زبان (1) - هنر، عیب و فضل در ادب فارسی
زبان فارسی، یک زبان باطنی است و چه در ساحت مفاهیم و چه در ساحت ترکیبات و جملات ادبی، ذی بطون است و به نظر بنده، به دلیل همین رازآمیزی باطنی، مکمن و منبع تفکر شیعی شده است. پس از درآمیختن با زبان عربی قرآن نیز، اعتلای عجیبی یافته است که حتی زبان عربی نیز به این اعتلا، نرسیده است. زبان عربی، زبان اهل بهشت است و زبان تکلم خدا با أنبیاء و زبان وحی، و اشتباه بزرگی که طبق مشهورات و معروفات رایج زبانشناسی، رخ داده، این است که این زبان را مأخوذ از قوم عرب پنداشتهاند.
شکلگیری زبان عربی، پس از هجرت حضرت اسماعیل (ع) و حضرت هاجر (س) به منطقهی حجاز، صورت گرفته است. در واقع، طبق فرمودهی حضرت باقر (ع) در صفحهی 87 جلد دوازدهم بحارالأنوار، «أنَّ إسماعیل أوّل مَن شق لسانه بالعربیة»، حضرت اسماعیل، بنیانگذار زبان عربی و علم اشتقاق است و نیز درصفحهی 294 آمده است که حضرت یوسف (ع)، هنگام مواجههی با شاه مصر، به زبان عربی به او سلام کرد، شاه گفت این چه زبانی است، گفت این زبان عمویم اسماعیل (ع) است و در ادامه، زبان عبرانی را زبان پدرانش میداند. «سلم علیه یوسف بالعربیة، فقال له الملک: ما هذا اللسان؟ قال: لسان عمی إسماعیل علیه السلام، ثم دعا بالعبرانیة فقال له الملک: ما هذا اللسان؟ قال: لسان آبائی».
دو فرزند حضرت ابراهیم (ع)، دو ذریهی پیامبرخیز تاریخند که به موازات هم، دو زبان نیز دارند. زبان اسحاقیان، عبری است و زبان اسماعیلیان، عربی. هر دو زبان، زوایای باطنی عمیقی دارند و البته، زبان عربی، چیز دیگری است. ذریهی حضرت اسماعیل (ع)، محلّ ظهور حقیقت نوری رسولالله خاتم (ص) و فرزندان ایشان میشود و حضرت اسماعیل (ع)، با استفاده از زبان اهل بهشت و بهره بردن از تجربیات زبانی سایر اقوام، زبانی را به دنیا میآورد که قرار است مستقر و محلّ نزول اُم الکتاب بشود. حضرت اسماعیل (ع)، ظرفیت مفهومی و ادبی و کلامی ظهور قرآن را تدریجا شکل میدهد و چنین است که در دورانی که همهی أنبیاء شاخص، از تیرهی حضرت اسحاق (ع) و عبرانی بودند، در این سو، بستر زبانی و مفهومی نزول قرآن، فراهم میشد. زبان عربی، زبان قوم بیابانی و جاهل عرب نیست بلکه قبایلی که در منظقهی حجاز بودند و یا قبایلی که پس از آن به این مناطق، مهاجرت کردند، آرامآرام، زبان خاندان حضرت اسماعیل (ع) را فرا گرفته و به کار بردند. قرآن به زبان أعراب بیابانی، نازل نشده است بلکه أعراب بیابانی، زبانی را که ساخته شده بود تا بستر نزول آخرین کلام الله باشد، فرا گرفتند.
هدف از پرداختن به مبحث زبان، این بود که مفاهیم نزدیک به مفهوم «هنر» در میان سرودههای شاعران پارسیزبان دنبال شود که کار به مبادی زبان عربی کشیده شد. در بیان شاعران ایرانی، مفهوم هنر، در زبان فارسی، مفهوم متضادی ندارد اما در کنار آن، هماره دو مفهوم عربی، یکی به عنوان هممعنی و دیگری به معنی ضدّ، به کار رفته است. به ظور نمونه، جناب مولوی چنین میسراید:
در همه چیزی هنر و عیب هست عیب مبین تا هنر آری به دست
یا حضرت حافظ چنین میگوید:
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
یا در جای دیگر:
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
یا در زبان جناب سعدی، چنین آمده است:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
و نیز:
آیین برادری و شرط یاری آن نیست که عیب من هنر پنداری
از این نمونهها که از گفتههای سرآمدان پارسی هستند، روشن میشود که هنر، در تلقی تاریخی انسان ایرانی پارسیزبان مسلمان، نقطهی مقابل «عیب» است. حالا برای درک مفهوم هممعنی هنر، نمونههای دیگری ارائه میشود. جناب فخرالدین عراقی، از نخستین شعرای سبک عراقی، در مطلع یکی از غزلیات نه چندان دلنشینش، چنین میگوید:
فرستاد دریای فضل و هنر بدین خشکلب، بحری از شعر تر
جناب انوری نیز اینگونه سروده است:
کسی نشان ندهد در جهان چنان کشور خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
فرخی سیستانی نیز چنین سروده است:
نشود خُرد به بد گفتن بهمان و فلان هر امیری که به فضل و به هنر گشت بزرگ
یا در جای دیگر:
نه به دیدار و به دینار و به سود و به زبان شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است
و حضرت حافظ علیهالرحمه، به زیبایی سروده است که:
شرممان باد ز پشمینهی آلودهی خویش گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
با تکیه بر همین چند نمونه، که با دقت بیشتر، حتماً موارد دیگری نیز یافت خواهد شد، روشن میشود که انسان مسلمان ایرانی، از مفهوم هنر، درکی نزدیک به مفهوم «فضل» داشته است. فضل و فضیلت، معنای درست هنر است و از این رو، کسانی هنرمند هستند که نسبتی مستقیم با فضایل انسانی و حقیقی داشته باشند نه اینکه اهل شبنشینی و لودهگری و الواطی و شهرت باشند.
فضل و عیب، پارادایم فهم هنر را شکل میدهند و هنر اگر میخواهد ایرانی باشد و برای مردمان این سرزمین باشد، باید در این چارچوب، خود را بیابد. فیالمثل انسان وقتی میبیند که لودهبازی و مسخرهکاریهای یک مشت موجود مفلوک، که نه به لحاظ سینمایی و تکنیک سینما و فیلم و نه به لحاظ محتوایی، هیچ ارزشی ندارند، به اسم سریال طنز هنری، هر شب با هزار رنگ و لعاب، به خورد مردمان بیچاره داده میشود، نمیداند که سر به کدام بیابان بگذارد که اینگونه مفهوم هنر را به ابتذال کشاندهاند.
بعضی از مقالات ایشون رو می تونید اینجاها ببینید.
http://www.ensani.ir/fa/60750/profile.aspx
http://www.ensani.ir/fa/99/profile.aspx