قرن حضور

مجالی برای فراز آمدن از خویشتن، و فارغ از تعلقات و مشهورات، به دیگر گونه اندیشیدن. حمد و سپاس خدای را که ما را در مسیری قرار داد که در مصیر باشیم إلی الله...
طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

جریان روشنفکری مدرن، همواره دم از مدارا و تسامح و آزاداندیشی می‌زند و چنان وانمود می‌کند که شکل‌گیری تاریخی این جریان، در نسبت با همبن تحمل اندیشه‌های متضاد و دیگرگون صورت یافته است، حال آنکه چنین نیست. آوانگاردیسم یا پیشروگرایی، یکی از خصایص مدرنیته خوانده می‌شود:
in the cultural realm. The avant-garde is considered by some to be a hallmark of modernism.
جریان مدرن در زمان طلوع و ظهور، خود را جریان آوانگارد می‌دانست و این نام از همان زمان‌ها بر این جریان چسبیده است. هیلدا هینون در کتاب «معماری و مدرنیته»، ذات جریان مدرن را برملا کرده است و این ذات، چیزی نیست جز آیکونوکلاستیسم (Iconoclastism) یا اصالت بت‌شکنی. آیکونوکلاستیسم، هیچ نسبتی با آزاد اندیشی و مدارا ندارد و هر آن چیزی را که خوشایند نداند، تخریب و منفجر می‌کند. البته این جریان همیشه، ژست شبه‌علمی و آزاداندیشی می‌گیرد اما ذره‌ای به این مسائل، اعتقاد ندارد چنانی که در میان جماعت آرتیست سینمای ایران هم می‌بینیم: همواره می‌گویند که با نقد مضمون فیلم مخالفند و این کار را دوست ندارند! اما نه به خاطر مسائل تکنیکی، بلکه به خاطر محتوای برخی فیلم‌ها، آنها را تخریب و سرکوب می‌کنند مثلا خدا نکند بازیگری یک صحنه‌ی نماز در فیلمش بگذارد!

   

هینون در صفحه‌ی 27 کتاب، استراتژی جریان آوانگارد را «حمله مستقیم» می‌خواند: با این ادراک که فرم‌های بیرونی، دیگر پاسخگوی نرم‌های درونی و احساسات انسان نیستند، در جهت نمایاندن پوکی آنها، آنها را تخریب می‌کند. از این رو، این جریان، به طور ثابت در یک «ستیز بت‌شکنانه» درگیر می‌شود. باید همه‌ی نرم‌ها، فرم‌ها و کنوانسیون‌ها، شکسته شوند، همه‌ی ثوابت و اطلاقات، باید پس زده شوند، همه‌ی ارزش‌ها باید إنفاء شوند.



ناگفته نماند که تنها راه نابودی مدرنیته، همین بت‌شکنی است و باید همچون ابراهیم علیه‌السلام، بت‌های مدرن را شکسته و تبر را بر دوش بت بزرگ بگذاریم، بت بزرگ جهان مدرن، «تکنولوژی» است!! البته روشن است که حضرت ابراهیم خلیل، از بت‌شکنی به عنوان «استراتژی» استفاده نکرد بلکه به عنوان «تاکتیک» استفاده کرد و استراتژی‌اش جدال احسنی بود که در نهایت مبتنی بر ناتوانی بت بزرگ از تکلم، صورت داد. اما جریان روشنفکری مدرن، استراتژی‌اش بت‌شکنی است.
درک این تفاوت مثل درک تفاوت رویکرد دولت اعتدال در مقابل دولت آمریکا به «مذاکره» است. آمریکایی‌ها، از مذاکره به عنوان تاکتیک، (در جهت استراتژی‌شان) استفاده می‌کنند و تیم مثلا دیپلماسی‌دان دولت ما، از مذاکره به عنوان استراتژی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۲
ــ ــشــمــســ

نظامات ایدئولوژیک تمدن مدرن، کانون­‌های اساسی حیات این تمدن هستند که از یک سو، نقشی کلیدی در چالش‌­های نظری میان خواص و نخبگان جوامع، بازی می­‌کنند و از سوی دیگر، بنیان منازعات عوام و توده‌های اجتماعی را در جهت­‌گیری­‌ها و گرایش­‌هایشان، تشکیل می­‌دهند. این نظامات ایدئولوژیک، همان حوزه­‌های مفهومی متنوعی هستند که با یک پسوند «ایسم - ism»، حد می­‌خورند و در یک نگاه کلی، ساختار ایدئولوژیک­‌ترین دوران تاریخ کره­‌ی ارض را برملا می­‌کنند. مثلاً ناسیونالیسم یکی از ایدئولوژی­‌های متأخر مدرن است که تمرکز معرفتی خود را حول یک روی­کرد معنایی- تاریخی خاص به مفهوم Nation، تعریف کرد و میلیون میلیون کشته بر روی دست بشر مدرن گذاشت.

ادامه در ادامه‌ی مطلب

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۱۷
ــ ــشــمــســ
فروپاشی اقتصادی جهان کفر به سرکردگی آمریکای شیطان بزرگ، حرف جدیدی نیست. گویی دعای مؤمنین در «إطماس اموال» کفار، رو به اجابت الهی گذارده است. برای درک بیشتر این موضوع، سایت اینفوگرافیک کلپتوکراسی، کارهای گرافیکی زیبایی انجام داده است که می بینید. برای ورود به سایت، روی تصویر زیر، کلیک کنید:


این هم یک نمونه از کارهایشان، در بیان زیبای قیاسی بدهی شیطان بزرگ (برای دیدن تصویر بزرگ، روی عکس، کلیک کنید):

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۳۱
ــ ــشــمــســ
برای بزرگنمایی، روی تصویر کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۱
ــ ــشــمــســ

فاطمیه‌ی امسال، شبیه دهه‌ی محرم شده بود و این اصلاً چیز خوبی نیست و نه فقط چیز خوبی نیست، که حتی اگر به همین صورت پیش برود، مسئله‌ی خطرناکی خواهد شد. راه انداختن هیأت در خیابان‌ها و استفاده از نوای طبل و سنج، در همه‌ی تاریخ 1400 ساله‌ی اسلام، خاص امام حسین علیه‌السلام بوده است و این قالب خاص عزاداری که صرفاً عزاداری نیست، باید خاص و مختص حضرت ایشان، باقی بماند.

حکمت شکل و قالب عزاداری عاشورا نیز در جهاد و قتال نهفته است، در کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. به راستی چرا عاشقان حسین علیه‌السلام، یک دهه قبل از شهادتش را بر سر و سینه و طبل و سنج می‌کوبند؟ چرا دسته‌های عاشورایی حسین علیه‌السلام، از قدیم‌الایام، شهرها را، خیابان‌خیابان طی می‌کنند و بر طبل می‌کوبند و حال آن که در شهادت سایر معصومین، چنین نمی‌کنند؟ همه‌ی سرّ مطلب در خروج نظامی ایشان نهفته است.

نوای طبل و سنج، نوای جنگ و جهاد است و دسته های حسینی، دسته های فراخوانی مردم است به میدان یاری حسین در جنگ با یزیدیان تاریخ. همه‌ی زمین‌ها، کربلا است و باید دسته‌های حسینی، در قامت گردان‌های جهاد و قتال، مردم را در سرتاسر شهرها، به میدان یاری حسین علیه‌السلام فراخوانند. به همین خاطر، دسته‌های حسینی، تا روز عاشورا، بر سر و سینه و طبل و سنج می‌کوبند تا به جمعیت یاران عاشورایی حسین علیه‌السلام بپیوندند و همین که عاشورا به پایان می‌رسد، خیمه‌ی خیابانی دسته‌ها، برچیده می‌شود اما این، نه به این معنا است که خیمه‌ی عزای حسین، برچیده شود.

دسته‌ها و هیئت‌ها، به این معنا، صرفاً عزادار حسین علیه‌السلام نیستند بلکه کانون‌های تهیه و تأمین نیرو هستند تا با پیوستن به صفوف کربلائیان، صف یاران عاشورایی امام، تجهیز شود. چون تنها امامی که جهاد نظامی را به عنوان حرکت هدایتی خود برگزید، حضرت حسین علیه‌السلام بود، این قالب عزاداری، بایستی خاص ایشان بماند و در عزای باقی ائمه علیهم‌السلام، ذکر مصایب و اجتماعات در مساجد و مراکز مذهبی، کفایت می‌کند. شکل عزاداری برای ائمه، یکسان نیست و هر یک، معنا و مفهوم خاص خود را دارد و نباید جاهلانه، حرکت اصیل شیعه را، گرفتار چنین بدسلیقگی‌هایی نماییم.

افزودن دهه‌های عزاداری دیگری با عناوین مربوط به ائمه‌ی دیگر، کل طول سال را تبدیل به عزا می‌کند و فضا به نحوی می‌شود که خندیدن و جشن گرفتن و تفریح و سفر، در این دوره‌ها، عنوان «هتک حرمت» پیدا می‌کند و آرام‌آرام، زمینه‌ی قطبی شدن جامعه را رقم می‌زند. از یک سو، دشمن در تنور عده‌ای می‌دمد که هتک حرمت ائمه صورت گرفت و از سوی دیگر، جماعتی را علم می‌کند که همه‌ی سال را گریه می‌کنید و دین با شادی مردم مخالف است و تفرقه‌ی انگلیسی، به نام دین، تیشه بر ریشه‌ی آرمان همه‌ی انبیاء و ائمه می‌زند. رخصت‌های خدا باید رخصت باقی بماند و عزائمش، عزائم، «إنَّ اللّه َ یُحِبُّ أن تُؤتى رُخَصُهُ، کَما یُحِبُّ أن تُؤتى عَزائِمُهُ». این تعمیم عزاداری خاص عاشورا به سایر ائمه، «یحرفون الکلم عن مواضعه» را مصداق است. بدعت‌ها از همین جاها شروع می‌شوند.

معضل در جایی است که «شغل» و «حرفه»ی عده‌ای (نه همه) می‌شود «مداحی و ذکر مصیبت». دقت شود که کسی با مداحان و مداحی و ذکر مصیبت ائمه مخالف نیست، به قول شهید آوینی در همین مطلب قبل «باز یه همچین اَنگی رو بعداً نچسبونن»، اما اگر شغل و «محلّ درآمد» عده‌ای بشود مداحی و ذکر مصیبت، خب باید تمام طول سال نان بخورد بالاخره. از این رو، چنانی که خوانندگی و هنرپیشگی و چنین مسائلی، نباید شغل باشد، این هم همین طور است.

«مسأله‌ى دیگر، مسأله‌ى روضه‌هاست. روضه‌خوانى و سینه‌زنى باید باشد؛ اما نه در هر عزایى. این را بدانید که روضه خواندن و گریه کردن - آن سنت سنیه - مربوط به همه‌ى ائمه نیست؛ متعلق به بعضى از ائمه است. حالا یک وقت در جمع و مجلسى کسى روضه‌یى مى‌خواند، عده‌یى دلشان نرم مى‌شود و گریه مى‌کنند؛ این عیبى ندارد. اصلاً عزادارى کردن یک حرف است، روضه‌خوانى و سینه‌زنى راه انداختن یک حرف دیگر است. روضه‌خوانى و سینه‌زنى راه انداختن، مخصوص امام حسین است؛ حداکثر مربوط به بعضى از ائمه است؛ آن هم نه به این وسعت. مثلاً در شب و روز تاسوعا و عاشورا بخصوص، در شب و روز بیست‌ویکم ماه رمضان، سینه‌زنى و عزادارى و برپایى جلسات خوب است؛ ولى مثلاً در مورد حضرت موسى‌بن جعفر (علیه‌السّلام) - با این‌که وفات آن بزرگوار از وفات‌هاى داراى روضه‌خوانى است - من لزومى نمى‌بینم که سینه‌زنى بشود؛ یا مثلاً در سالگرد شهادت حضرت زهرا (سلام‌اللَّه‌علیها) مناسبتى ندارد که ما بیاییم نوحه‌خوانى و سینه‌زنى کنیم؛ بهتر این است که در آن موارد، شرح مصایبشان گفته بشود. شرح مصایب، گریه‌آور است.»                                          امام خامنه ای (طال اله عمره)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۱۴
ــ ــشــمــســ

من خودم لکنت زبان داشتم؛ لکنت زبان شدید و به همین دلیل، در مدرسه، از من نمی‌پرسیدند. تا دیپلم هم گرفتم، همین بود. چون شاگرد خوبی هم بودم، دبیرها، درس از من نمی‌پرسیدند. می‌دانستند من بلدم چون می‌خواندم واقعاً. شاگرد اول هم بودم همیشه؛ اما یک کلمه هم نمی‌توانستم حرف بزنم. علتش هم این بود که اعتماد به نفس نداشتم.

بیچاره پدرم مرا پیش تمام دکترها برده بود. ولی بی‌فایده بود. علتش این بود که متعرض علت نمی‌شدن. همیشه می‌رن سراغ اسباب. من ترس خیلی شدیدی بهم عارض شده بود در پنج سالگی و این ترس هم هم‌زمان بود با یک حصبه‌ای که خیلی طولانی، شاید 6 ماه مرا انداخته بود و این حصبه، یک بار خوب شد، دوباره رفت، برگشت. به شدت ضعیفم کرده بود. آن ضعف مطلق همراه شده بود با ترس شدید که منو 5 سالگی گرفت یهویی. این خب علل مادی داشته ولی شما وقتی می‌خواهید این رو معالجه بکنید، چه باید بکنید. کسی که لکنت زبان دارد، اعتماد به نفس می‌خواد. این اعتماد به نفس را از دو طریق می‌توان به دست آورد: یا از طریق غفلت و عجب. اینکه انسان، همه را گوسفند بداند و خودش را برتر از بقیه. یا از طریق دیگری که به اعتماد به نفس حقیقی می‌رسد و در طریقت ما جایز است، چون انسان مؤمن خودش را کمترین می‌داند. من از همین طریق خودم را رساندم به اعتماد به نفس. من لکنت زبانم را خودم معالجه کردم. در واقع علت آن ترسم از بین رفت. وقتی علتش از بین رفت، معلول هم خودبه‌خود از بین می‌رود. الان فقط برخی از عوارض فیزیکی آن باقی مانده است و برای همین، بعضی اوقات، بعضی کلمات را چند بار تکرار می‌کنم.

 

من خودم شب عملیات طریق‌القدس، سه بار ترسیدم، هر سه بار هم استغفار کردم؛ ترس اونجا گناه بود. ترسیدن گناه است وقتی آدم، در عالم مشیئت خدا واقع است. وقتی به این یقین برسید، دیگر نمی‌ترسید.

 

سجاد، پسر کوچکم را همین جوری بار آوردم. بهش گفتم در عالم، مرگ نداریم. تصور عدم (برای شما می‌گم) برای انسان، ممکن نیست. تصور عدم، محال است. علتش این است که انسان، جاودانه است. من این بچه را این‌جوری بار آوردم. وقتی بمیری هم، می‌روی یک جای دیگر. منتقل می‌شوی از این عالم به عالم دیگر. آنجا هم خیلی بهتر از اینجاست. بعد، یک روز با صدای بلند، بالای یک بلندی به من گفت، بابا بندازم خودم را پایین. گفتم چرا خودتو بندازی پایین؟ گفتش مگر تو نگفتی که مرگ نداریم، من که نمی‌میرم. یقین داشت که در مرگ، می‌رود جای دیگر.

 

ما متأسفانه برای اینکه پرورشمان در پرورش غربی است، با تفکر غرب، پرورده می‌شیم توی این دانشگاه‌ها و مدرسه‌ها و اینها، باز هم تصورمان این است که (وقتی) دنبال راه‌هایی متناسب با تفکر خودمان می‌گردیم، راه‌هایی مشابه با راه‌های غربی‌ها می‌خواهیم، مثل اینکه (مثلا در درمان بیماری) ما می‌گیم آقا، نسخه‌هایی متناسب با تفکر ما بپیچ، حال آنکه تفکر ما اصلاً با نسخه‌پیچی مخالف است، نسخه‌پیچی نداریم ما. نمی‌شه نسخه پیچید. از طریق حکمت باید رفت علتش را پیدا کرد و علتش را از سر راه برداشت.

 

موسیقی کلاسیک، یک موسیقی اشرافی است. یعنی متناسب با زندگی آریستوکراتیک و اشرافی قرون گذشته‌ی اروپا است. اصلاً در چنین مجامع اشرافی‌ای متولد شده است. اما دقیقاً هماهنگی بین قالب و محتوا، موجود است، دقیق ها! انصافاً موسیقی کلاسیک، همون چیزیه که می‌خواستن، همونه. این چیز، مورد احتیاج ما نیست، ما توی خونه‌مون با همدیگه باله نمی‌رقصیم. اون اصلاً به خاطر، اون جور نیازها، اون جور احساسات و ضرورت‌هایی که توی زندگی اشرافی، موجود بود، اون موسیقی، متولد شد. دقیقاً هم متناسب با همون زندگی بود. خود موسیقی‌اش هم دقیقاً قالب و محتواش، متناسب و هماهنگ بود. یک نوع تفکر خاصی در زندگی اشرافی، حاکم بود که فرض کنید، رقص باله، تجلی همون تفکر بود. اما هر چه از اون به بعد که میاید، یهویی می‌بینید ظاهرگرایی، گرایش به قالب و ظاهر، بیشتر شده. همین سیر ملازمت دارد با اینکه بشر غربی، هم خالی‌تر شده، از تفکر و عقل، خالی‌تر شده. این ظهور همونه در موسیقیش که این‌قدر خالی شده از محتوا. دیگه هیچی ازش نمونده جز یک قالب بزرگ شده مثل بدن همین آدمایی که می‌رفتن زیبایی اندام. یه قالبی که هیچ ارتباطی با محتوا نداره.

توی جامعه‌ی آریستوکراسی، این نبوده ها. جامعه‌ی آریستوکراسی، ما باهاش موافق نیستیم. باز یه همچین اَنگی رو بعداً نچسبونن. کسی موافقت با اون نداره، منتهی جامعه‌ی آریستوکراسی، چیزی که ازش در جامعه متجلی شده، قالب و محتواش، دقیقاً هماهنگه. بگذریم از اینکه به هر ترتیب اون تفکری که در جامعه‌ی آریستوکراسی حاکم بود، از این چیزی که تو جامعه‌ی امروز غرب حاکمه، خیلی بهتر بود. هم به همان چیزی که اسمش را گدتشتند مسیحیت، نزدیک‌تر بود هم به موجودیت انسانی. هر چند خیلی جامعه‌ی فاسد و کثیفی بود. من تاریخ اون زمان را خیلی خوب خوندم. تاریخ غرب را در اون دوران، خیلی مطالعه کردم مخصوصاً توی فرانسه را. انقلاب فرانسه را برای اینکه خیلی خوب رفتم خوندم، علاقه‌مند بودم خیلی زیاد، بعد به تبعش، وارد مطالعه‌ی این‌جور زندگی‌ها هم شدیم، هر چند خیلی زندگی فاسدی هم داشتن، خیلی فاسد ...

شما زندگی بتهوون رو مطالعه که می‌کنید، من قبول اصلاً ندارم، اینارو به عنوان هنر هم من حتی قبول ندارم، این حرف خودم، حرف دلم، حتی هنر هم من قبول ندارم. ما به اینها می‌گیم هنر مجازی، حالا اگه هنر شیطانی هم بهش اتلاق نکنیم، باید بهش گفت هنر مجازی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۴
ــ ــشــمــســ