طرح کلی عالم - جامعهی حضری (3) - بررسی تطبیقی کوچکترین واحد معنادار اجتماع
(با کلیک روی تصاویر، اندازهی بزرگتر را ببینید.)
نظامات ایدئولوژیک تمدن مدرن، کانونهای اساسی حیات این تمدن هستند که از یک سو، نقشی کلیدی در چالشهای نظری میان خواص و نخبگان جوامع، بازی میکنند و از سوی دیگر، بنیان منازعات عوام و تودههای اجتماعی را در جهتگیریها و گرایشهایشان، تشکیل میدهند. این نظامات ایدئولوژیک، همان حوزههای مفهومی متنوعی هستند که با یک پسوند «ایسم - ism»، حد میخورند و در یک نگاه کلی، ساختار ایدئولوژیکترین دوران تاریخ کرهی ارض را برملا میکنند. مثلاً ناسیونالیسم یکی از ایدئولوژیهای متأخر مدرن است که تمرکز معرفتی خود را حول یک رویکرد معنایی- تاریخی خاص به مفهوم Nation، تعریف کرد و میلیون میلیون کشته بر روی دست بشر مدرن گذاشت.
هر حرکت اجتماعی جدید در تفکر بشر غربی، به طور کلی در سه مرحله، شکل میگیرد:
مرحلهی یکم، شکلگیری در ساحت اندیشه که با قید «ity» نمایان میشود مانند Liberality یا اباحیاندیشی.
مرحلهی دوم، گرایش عمومی به سمت آن موضوع و شکلگیری ایدئولوژی که با قید «ism» نمایان میشود مانند Liberalism یا اباحیگرایی که عموماً مبتنی بر یک اعتماد عمومی به آن مسئله، شکل میگیرد.
مرحلهی سوم، ساختن حوزههای اجتماعی و خصوصی افراد مبتنی بر آن تلقی که با قید «ization» نمایان میشود مانند Liberalization یا اباحیسازی که معمولاً در این مرحله، چهرهی زشت استعمار، رونمایی میشود.
این مقدمه، برای فهم جایگاه مبحث، لازم است و باید توجه داشت که هر ایدئولوژی مدرن، در نسبت با «مبنا» قرار گرفتن یک مقولهی مفهومی، در قالب «رویکرد معرفتشناسانه و هستیشناسانهی انتزاعی»، بنا مییابد. در ایدئولوژی لیبرالیسم، این رویکرد انتزاعی، منجر به انتزاع و تفکیک «تفرد و تفرید» از هستی شده و با مبنا قرار گرفتن این «تفرد و فردیت»، ساختار بنای اجتماع، شکل گرفته است. در واکنش به این مبنا، ایدئولوژی سوسیالیسم، مبنای ساختار اجتماعی خود را بر «تشریک و کمون» قرار داده و بنای اجتماعی دیگری را میسازد. روشن است که کوچکترین واحد معنادار اجتماعی در لیبرالیسم، «فرد» است و در سوسیالیسم، «تشریک و شرکت عموم». نهایت لیبرالیسم در اصالت تفرد، به ایندویژوالیسم ختم میشود و نهایت سوسیالیسم در اصالت تشریک، به کالِکتیویسم. در واقع، این دو اجتماع، دو بنایی هستند که «پیریزی» متفاوتی دارند اما هر دو از یک رویکرد، برای ساخت خود استفاده کردهاند: رویکرد انتزاعی یا Abstractive.
جنگ جهانی سوم، منازعهی طولانیمدتی بود که از 1945 تا اواخر قرن بیستم میلادی، میان این دو ایدئولوژی مدرن با نام «Cold War»، برقرار بود و در پایان با فروپاشی سوسیالیسم، دوران دیگری را در حیات این ارض مبتلا رقم زد.
هر ایدئولوژی، برای تنظیم سبک معیشت مردم، چه در ساحت خصوصی و چه اجتماعی، باید حد و حدود و مناسکی را تعیین کند که لیبرالیسم، این کار را از طریق «ابزارسازی»، صورت داد. رَحِم تکنولوژی، چشمهی جوشانی است که همهی ابزارهای زیستجهان مدرن از آن تخلیه میشوند و منبع اساسی تعیین «حدود» زندگی در این تلقی، همین تکنولوژی است. در اینجا قصد پرداخت به تکنولوژی را نداریم و فقط به دو اثر این موضوع بر ساختار خانواده میپردازیم، یکی در سطح کلی و بشری و بر خانوادهی جهانی و دیگری در سطح زندگی انسان ایرانی و بر خانوادهی ایرانی.
اگر با نگاهی تاریخی، زندگی چندین دههی اخیر انسان ایرانی را با تمرکز بر ابزاری که در خانه، کانون جمعی خانواده را تشکیل میدهد، بررسی کنیم، میبینیم که در آغاز، گرمابخش محفل اعضای خانواده، در خانه، «کرسی» و یا «سفره» بود و همه، حول اینها جمع میشدند. (نکته قابل توجه در این مسئله، مفهوم «مائده» است که در قرآن کریم، به گسترده شدن مائده در میان قوم مسیح، عنوان «عید» گفته شده است و عید در واقع روز گسترده شدن مائدهی ولایت و گرد آمدن مردم در گرداگرد سفرهی ولایت ولی الله است.) آرام آرام و با نفوذ تلویزیون به زندگیها، دایرهی کاملی که حول کرسی شکل میگرفت، شکست و شکلی شبیه نیمدایره و در مقابل تلویزیون شکل گرفت. این روند، ادامه پیدا کرد و با رسوخ کامپیوتر به زندگیها، سفرهها جمع شد و آن نیمدایره هم در هم شکست و جلوی کامپیوتر، فقط یک نفر نشست. کمکم، نسلهای مختلف و جدید موبایل و تبلت آمد و دیگر حتی کمتر کسی پیدا میشود که جلوی کامپیوتر بنشیند. کسی که مؤمن به لیبرالیسم و تکنولوژی شده باشد، دیگر حاضر نیست دور کرسی و سفره بنشیند و آرامآرام، زندگی و خانوادهی ایرانی، ساقط شده است.
رهآورد تکنولوژی برای انسان کلی و برای بشریت این است که رَحِم تکنولوژی، در این روزگار، سه مدل انسان تحویل جامعه میدهد: مدل نخست، سایبورگها (Cyborg) هستند، که محصول کاشت تکنولوژی در جان و جسم انسان هستند و جدیدترین نسخهی آنها در سریال Intelligence با عنوان تطور بعدی اینتلیجنس و هوش (Next evolution of Intelligence) رونمایی شده است. سایبورگ، آرمان دیترویتی جهان تکنولوژیک مدرن است که با روبوکاپ، متولد شد و با فروپاشی اقتصادی شهر دیترویت، پایههای این آرمان، به لرزه در آمده است. مدل دوم، آواتار (Avatar) است. آواتارها، صورت آرمانی و تصویر آرزوهای انسانهایی هستند که از خود و زندگی واقعی خود خسته شدهاند و به زندگی دوم گریختهاند. مدل سوم، اَندرویدها (Android) هستند، همان «تقریباً انسان»هایی که مبتنی بر نفس مصنوعی (Synthetic Soul)، جعل شدهاند و در سریال تلویزیونی Almost Human، پا به عرصهی هستی گذاشتهاند.
در نسبت با کوچکترین واحد معنادار در ساخت اجتماعی لیبرالیسم و سوسیالیسم که به ترتیب، فرد و شرکت، است؛ در تلقی اسلام، کوچکترین واحد معنادار در ساخت و شکلدهی اجتماع، «زوج» است و اندیشهی اجتماعی اسلام در دنیا، با محوریت یافتن مسئلهی «زوجیت و تزویج»، تبیین میشود. زوجیت، بستر و چشمهی شکلگیری خانواده است. این نکته قابل توجه است که «زوجیت» در نظام تکوین عالم، همان «نکاح» است در نظام تشریع عالم و جمع آمدن دو انسان، اگر ذیل قوانین شرعی و منطبق با باطن عالم و بر محور «نِعمَ العَون عَلی طاعتِ الله» باشد، ظهور زوجیت در نکاح است. نکاح، با جماع، فرق دارد و جماع، صورت حیوانی ظهور زوجیت در عالم شهادت است. نکاح، سنت انبیاء است و جماع، سنت حیوانات و شیاطین.
هر آن چیزی در دنیا که در حوزه و علیالخصوص در کانون «تحدید» و «تشریع» و «قانونگذاری» زندگی انسانی قرار بگیرد و منطبق با «تکوین» و قواعد تکوینی عالم نباشد، قطعاً نابود خواهد شد و از این رو، نه «تفرید» و نه «تشریک»، با تکوین عالم انطباق ندارند چرا که زوجیت در تکوین و خلقت عالم، نهادینه شده است و خدواند خالق در مبارکهی 49 سورهی ذاریات میفرماید: «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْن» و به طور کلی، در دنیا و در ارض، آن چیزی رشد و إنبات و صیرورت پیدا میکند که زوج باشد چرا که خدواند ربّ، در مبارکهی هفتم سورهی ق میفرماید: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ».
قابل اشاره است که کرسی طرحریزی نظام اجتماعی در تفکر مدرن، طبق رویکرد انتزاعی و Abstractive به عالم، «إبتنایی» است یعنی یک مؤلفه، به عنوان «مبنا» و «پی»، قرار میگیرد و باقی مؤلفهها در نسبت با آن و بر روی آن، «پیریزی» و «بنا» میشوند. ظهور این تلقی در معماری مدرن، منتج به ساخت ساختمانهای بلند و بروج مُشَیَّده شده است. در مقابل این نگاه، نگاه قرآنی قرار دارد. در تلقی اجتماعی اسلام، نگاه به عالم نه انتزاعی، که تجریدی است؛ یعنی عالم را دارای أطباق و لایههای تجریدی میداند که از ارض تا عرش خدا، این سیر تجریدی، کشیده شده است و هر آنچه در این عالم، واقع شده است، در عوالم بالاتر، حقیقت دارد.
طبق این نگاه، کرسی طرحریزی ساختار اجتماعی اسلام، دیگر إبتنایی نیست و بلکه «إتّساطی» است. یعنی یک مؤلفه در موضع «وَسْط» قرار میگیرد و باقی مؤلفهها، «حول» آن تنظیم میشوند. به چیزی که در موضع وَسْط قرار بگیرد، «وَسَط» گفته میشود. پیغمبر و حجت خدا در هر زمان، وسط و قلب امت است و همه در حول آن، و در دوایر متحدالمرکز پیرامون او، قرار میگیرند. قلب انسان، وسط وجودی انسان است، و قلب و وسط دنیا و ارض، کعبه است.
زوجیت و به تبع آن خانواده، مؤلفهی وسط طرحریزی اجتماعی و جامعهسازی در تلقی اسلام است به این معنا که باید محور و کانون جامعهسازی، حول این مفهوم شکل بگیرد و در عین حال باید برای تبیین ساختار اجتماع در اسلام، جایگاه هر خانواده در اجتماع، جایگاه وسط در خانواده و مؤلفهی یکپارچهکنندهی اجتماع را تبیین کرد. همهی این مسائل، با تبیین تجریدی مفهوم «ولایت»، به عنوان قطب و «نِظامِ مِنَ الْخَرَز»[1] و نخ تسبیح جمع و ضمّ مردم، روشن خواهد شد.
کعبه، وسط دنیا است و تنها آن کسی میتواند در موضع وسط انسانها و ولایت بر مردم قرار بگیرد که نسبت وثیق و عمیق و حقیق و دقیقی با وساطت کعبه داشته باشد. برای تبیین فلسفی، فقهی و معرفتی ولایت، منابع بسیاری برای رجوع وجود دارد و در اینجا به این مسئله پرداخته نمیشود.
وسط امت، امام و حجت است که نایب یا ولیّ خاص یا عام خدا در شعاعی از ولایت او، قرار دارد و هر یک از افراد جامعه، در شعاعی از ولایت این ولیّ، قرار دارند. وسط جامعه، ولیّ خاص یا عام خدا و نایب امام است و وسط خانواده، پدر است. همهی اهالی هر بیت، در شعاعی از ولایت پدر قرار میگیرند و در عین حال، در شعاعی از ولایت نایب امام و امام، قرار دارند. «سلسلهی ولایت أوسط»، از امام در عالم تا پدر در خانواده، کشیده شده و فقط ممکن است که محدودهی این ولایت در حوزههایی کم و زیاد شود. «خَیرَ الْاُمُور أوسَطَها»، یعنی در مواقعی که امر هر یک از این اولیاء در این سیر، منطبق و مطابق امر ولیّ دیگر نبود، امر خیر و بهتر، امر آن ولیّ و وسطی است که به وسط کلی، نزدیکتر باشد و در واقع اوسط یعنی، وسطتر در دایرهی حق و ولایت. از این رو، تبیین وسط به عنوان، حد میان افراط و تفریط، یک اشتباه ارسطویی است.
[1] اشاره به تبیین جایگاه ولیّ امر در خطبهی 146 نهجالبلاغه
بخشی از این مطلب، در نشریه مهاجر، شماره 14 و 15 منتشر شده است.
جایگاه امام در جامعه را در نهج البلاغه، اگر ببینید، محور سنگ آسیاب خوانده شده. یا نخی که از وسط دانه های تسبیح، عبور کرده. نظام عالم طبق روایات، قبه ای است و تنها صورتی که به قبه، منتهی می شود، نهایتا صورت دوار است و وسط این صورت، کعبه است.
در قرآن، آنجایی که می گوید «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»، منظور همین ولی است.
نوشته اید «نباید سلسله مراتب ولایت در خانواده رو در نسبت با چینش سلسله مراتب ولایت نسبت به الله و رسول و امام تطبیق داد. چون قابل تطبیق نیستند.»، چرا نباید تطبیق داد؟ اتفاقا کاملا قابل تطبیقند و نظام ولایت پذیری در اسلام از خانواده شروع می شود.
پیامبر اسلام (ص) فرموده اند: اَلرَّجُلُ سَیدُ اَهلِهِ وَالمَرأَةُ سَیدَةُ بِیتِها.
مرد سید خانواده اش ، و زن سیده خانه است.
اتفاقا مسئله قنوت هم ربط عمیقی به همین ولایت پیدا می کند. مسئله اطاعت، نعل به نعل ولایت طرح می شود و از این جهت، روایات را آوردم. مسئله، میزان ولایت پذیری افراد نیست که با ایمان و تقوا، مرتبط شود، مسئله، تبیین نظام ولایت در جامعه است.
اصلا به نظر بنده، یکی از محکمترین دلایل تعدد ازواج در اسلام، در نظام ولایی خانواده نهفته است چرا که تعدد در ولی، ممکن نیست اما تعدد در متولی و ولایت پذیر، ممکن. لذا مرد، نمی تواند متعدد باشد.