پهپادنشانان انقلاب اسلامی، بار دیگر، وسیله ی تحقق امر الهی شدند و شیطان بزرگ را زمین گیر کردند:
دیروز:
و امروز:
و فردا:
پهپادنشانان انقلاب اسلامی، بار دیگر، وسیله ی تحقق امر الهی شدند و شیطان بزرگ را زمین گیر کردند:
دیروز:
و امروز:
و فردا:
حسین جان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقه ی خاتم
دانلود این شعر با صدای حاج آقا قاسمیان از اینجا
و برای نقشی که نوشته است برایمان خدا در صحنه ی خلقت ...
دیده اید که بچه های هشت، نُه ماهه یا یک ساله وقتی می نیشنند سر سفره، وقتی یک لیوان آب به دستشان می آید چه کارش می کنند؟ یک لیوان آب را می گیرند و با آن بازی می کنند و ریخت و پاش می کنند. برخورد با بچه ای که به سمت لیوان آب می آید در فرهنگ های مختلف متفاوت است. آنهایی که طبقات پایین یا طبقات کمرنگ جامعه هستند، روی دست بچه با سوزن یا چیزی فشار می دهند و تنبیه اش می کنند. آنهایی که یک خورده از اینها پیشرفته ترند، نگاه تندی می کنند. آنهایی که یک خورده با سوادترند و اهل تربیت هستند، لیوان را از جلوی بچه بر می دارند، یا بچه را از جلوی لیوان بر می دارند. شما اگر راه دیگری دارید بگویید! به نظر شما می شود کار دیگری کرد؟ اگر رهایش بکنی لیوان آب را یا روی قالی می ریزد، یا روی خودش می ریزد و خسارت به بار می آورد.
عروس من اتریشی است. بچه اش امین حدوداً یک ساله بود. یک لیوان روی سفره بود که آب درونش بود. امین آمد بردارد، عروس ما وقتی دید امین به لیوان نزدیک شد نه لیوان را برداشت و نه بچه را و هیچ تذکر هم به او نداد و چیزی نگفت، بلکه یک لیوان خالی گذاشت بغل دستش. امین هم از این لیوان ریخت درون آن یکی و از آن یکی ریخت درون دیگری. زمین را کثیف نکرد و بچه هم آب بازی خود را انجام داد.
« دهکدهی جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم و ماهوارهها، مرزهای جغرافیایی را انکار کردهاند ». بیش از 16 سال از صدرو این حکم صریح سیدمرتضی آوینی در حوزهی انفجار اطلاعات میگذرد و امروز به صراحت شاهد آن هستیم که واقعیت عالم، به دو ساحت واقعی و مجازی تقسیم شده است. اینترنت، نماد آن پیوستگی و یکپارچگی مطلقی است که تئوریپردازان کدخدایی حکومت جهانی، از ورای دهکدهی جهانی مکلوهان و بنا بر مقتضیات موج سوم تافلر، فرایندهای شکلگیری نظم نوین جهانی را مبتنی بر آن رقم میزدند.
از روزی که آلوین تافلر، پارادایم موج سوم انفورماتیک را به عنوان یک شوک آینده، از قلب شهر نیویورک به جامعهی بشری وارد کرد، تا روزی که دیوید رانفلت[1] و جان آرکوئیلا[2]، از شهر سانتامونیکا در ایالت کالیفرنیا، پارادایم نوین « جنگ سایبرنتیک » را مطرح کردند؛ چیزی حدود 12 سال فاصله بود؛ 12 سالی که جهان در طی آن، خود را آمادهی تغییر بزرگی میکرد و آرامآرام، این « عصر اطلاعات » بود که از میان خرابههای عصر انبوهسازی صنعتی سربرمیآورد و دیگر، تلقیات فون کلاوزویتس[3]، استراتژیست ارشد بارگاه ناپلئون بناپارت پیرامون شیوههای منازعه، کهنه میشد.
حکومت جهانی اطلاعات واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم و این، نه فقط ما را، که همهی ساکنان این کرهی نه چندان گِرد را به اضطراب واداشته است. نماد صریح و ظریف این اضطرابِ جمعی را میتوان در سری 4 سریال امریکایی 24 دید، آن جایی که مهد تمدن تکنولوژیک یعنی کشور آمریکا، در مقابل عملیات تروریستی ـ اطلاعاتی مبتنی بر شبکهی اینترنت، زانو میزند.
اگر این سریال را فارغ از جهتگیریهای ایدئولوژیکی مستکبرانهی ایالات متحده در قبال تروریست نشان دادن مسلمانان، بررسی کنیم، به دو نکتهی بسیار عمیق میرسیم: 1. جک باور، قهرمان توهمی این سریال به عنوان نیروی میدانی حوادث، بدون وجود قهرمانان واقعیای چون اِدگار استایلز، کُلوئی اُبرایان، میشل دِسلر و سارا گَوین، به عنوان تحلیلگران اطلاعاتی وجههی سایبری مبارزه، هیچگاه به موفقیت دست نمییابد. 2. « سایبرتروریسم » و « اینفوتروریسم »، گونههای نو و نوین تروریسم نرم هستند که کشورها را دقیقاً به همان نسبتی تهدید میکنند که آنها از مصنوعات تکنولوژیکی و اطلاعاتی استفاده میکنند.
وین شوارتو[4]، مشاور مؤسسهی اینترپَکت، مدتها قبلتر، از خطر یک « پرلهاربور اطلاعاتی » خبر داده بود و تشویش همگانی شهروندان مطیع تمدن تکنولوژیک، از فروشکستن هیمنهی به ظاهر مستحکم این دژ اطلاعاتی، در اثر چنین وقایعی میباشد.
پل استراسمن[5] که روزگاری طراح استراتژی و مدیر بخش اطلاعات شرکت زیراکس و سپس مدیر اطلاعات دفاعی پنتاگون بوده است، پس از تأکید بر اینکه ما برای همهچیز، دکترین داریم، میگوید: « آنچه جایش خالی است، دکترینی برای اطلاعات است. »
عصر اطلاعات، عصر تحولات پر شتاب است و این مسئله، تأثیر بسیار زیادی بر حوزهی تصمیمسازی و تصمیمگیری میگذارد. پیچیدگی تصمیمسازی و تصمیمگیری در جهان اطلاعاتی سایبرنتیک، ضرورتاً ما را به سمت انسجامبخشی به حوزهی سیاستگذاری میبرد و تنها پاسخگوی این انسجام، طرحریزی استراتژیک و طراحی دکترینال میباشد.
[1] D. Ronfeldt
[2] J. Arquilla
[3] Von Clausewitz
[4] Winn Schwartau
[5] P. Strassman
برای حقمان می جنگیم ...
" اگر در آلاسکا مار پیدا شود؛ در ایران هم دریانورد پیدا می شود."
این جمله را من نگفته ام.
این سخن نجوایی است که قریب به صد سال پیش یعنی سال
1907 "لرد کروزن" انگلیسی ، کنار گوش ملکه انگلیس زمزمه کرد.
آن زمان درست زمانی بود که جزیره کوچک انگلیس، افرادی مثل واسکو دوگاما، کریستو کلمب، تاسمان ،ماژلان، سیسیل رودز و دریانوردانی ازین دست را درحوزه تمدنی خود تجربه کرده بود.
لرد کرزن واسکو دوگاما
دانستنش خالی از لطف نیست که هژمونی و امپریالیسم انگلیس برپایه دریانوردی این افراد رقم می خورد. چنانچه که انگلیس توانست بر پایه نظرات ژئو استراتژیک و هیدرواستراتژیک در وزارت مستعمرات و وزارت دریاداری انگلیس از سال 1798 پس از نظریه مالتوس ، آنگونه که از نمودار مقابل پیداست 114 برابر خاک خود را اشغال کند. سرزمین هایی از قبیل : استرالیا، نیوزیلند، کانادا، آمریکا ، نصف قاره آفریقا، سراسر هند و محدوده سرزمینی که ما در آن ساکنیم کشورهای شاخصی است که جزیره ای کوچک به نام انگلیس، آن را به تصرف خود درآورد.
نسبت مساحت کشور ها به مساحت انگلیس
نسبت مساحت انگلیس با هند نسبت مساحت انگلیس با ایران
نسبت مساحت انگلیس با افغانستان نسبت مساحت انگلیس با استرالیا نسبت مساحت انگلیس با نیوزیلند
نسبت مساحت انگلیس با افریقا نسبت مساحت انگلیس با کانادا
نسبت مساحت انگلیس با عراق نسبت مساحت انگلیس با ایالات متحده ی آمریکا
ذکر این نکته نیز ضروری می نماید که بیش از 80% مرزهای دنیا، توسط کشور مذکور کشیده شده است.
لرد کروزن راست می گفت !
وی مقارن با حکومت محمدعلی شاه قاجار در ایران، معاون و وزیرخارجه انگلیس و کارشناس مطالعات منطقه ای ایران ، افغانستان و آسیای میانه بود. و ایران را به خوبی می شناخت. این کارگردان سلطه انگلیس بر ایران، قرارداد 1919 معروف به قرارداد وثوق الدوله (قرارداد تحت الحمایه کردن ایران) را نیز تدوین و عملیاتی نمود.
محمد علی شاه قاجار
در آن زمان از ایران پهناور ، کشوری کوچک و ریز نقش مانده بود و دشتهای ایران جولانگاه گرگهایی گرسنه بود که رمه را بی چوپان یافته بودند.
کشوری خسته،
و زخمی از قراردادهای ننگین !
سرزمینی کهن که هرکس گوشه ای از آن را طمع کرده بود.
نه سپاهی و نه لشکری و نه سیاستمدار مقتدری و نه دریادار فاتحی !
اگر هر انسان مفلوک دیگری نیز به جای لرد کروزن بود ؛ به این نتیجه می رسید که می تواند دریای ایرانی را از ایران بگیرد و نام عمان را بر آن جعل کند.
به هرحال سالها بود که غرب با این کشور منازعه تمدنی داشت. و دریاهایش را باید می گرفتند و به کشوری می دادند که تحت قیومیت خودشان بود.
حالا آن جزیره ی کوچک (انگلیس) بر پایه آن تاریخ عظیم دریایی، تکنیکی ترین و کارآزموده ترین واحد نظامی تفنگداران دریایی (درحوزه نظامی گری دریا اقیانوسی) را دارد. واحد نظامی SBS ( spatial boat squadron) که زیر مجموعه SAS است.
و اما ایران:
اگر چه حق با لرد کروزن بود. اما توجه کنید:
در حال حاضر کل توان نظامی دریایی امروزه ی حوزه تمدنی غرب و آمریکا ، محدود می شود به دو واحد نظامی
1. واحد نظامی SBSکه شامل یک گردان نظامی است.
2. واحد نظامی تفنگداران دریایی آمریکا
که آن هم شامل یک گردان نظامی است.
و در چنین شرایطی پس از نگونبختی دوران سخیف استعمار
ایران اقدام به تاسیس بزرگترین سازمان چریک دریایی دنیا به نام MARITIME GUERILLA نموده است که توان نظامی آنها بالاتر از هردوی آن واحد هاست. ضمن آنکه امروز ایران عزیز واجد سازمان دریانوردی نیز هست.
یادآوری:
لرد کروزون می گفت: " اگر در آلاسکا مار پیدا شود؛ در ایران هم دریانورد پیدا می شود."
آیا اکنون گاه آن نرسیده است که سرزمین ها و دریاهای خود را از بیگانگان این مرز و بوم پس بگیریم؟
حالا که ایران سیادت دریایی خود را در منطقه به اثبات رسانده!
حالا که حجم مبادلات دریایی ایران به بالاترین میزان رسیده آیا نیاز به ایجاد امنیت دریایی و پس گرفتن دریاهای از دست رفته ما نیست؟
آن هم درمقابل عمان!
عمان
کشوری که:
نه قانون اساسی دارد !
نه تفکیک قوا !
نه مجلس !
نه هیچ مجمع انتخابی !
نه دموکراسی !
نه حتی یک حزب رسمی !
و نه نیروی نظامی در خور توجهی !
عمان یک کشور سلطنتی است. محافظه کار است و در سیاست جهانی هیچ نقشی ندارد .
سرزمینی که تا اواخر دوره افشاریه و اوایل قاجار تحت مالکیت ایران بود.!
و از آن ما.
قابوس بن سعید پس از کودتای خود ، در سال 1970 نام مسقط را از آن برداشته و نام عمان را بر آن برگزید .
دوستان و همنوعان عزیز !
نام عمان تنها 38 سال تاریخ دارد !
- وحالا تو !
ای لرد کروزن !
حالا دیگر تو نیستی و به تاریخ پیوسته ای
و ما فرزندان ایران
نام دریایمان، یعنی" دریای ایرانی "(IRANIAN SEA) را که بیش از 100 سال
به انحراف بردی ،
برای همیشه پس گرفتیم. !
نقشه ی امپراتوری ایران عصر ساسانی
نقشه ی "دریای ایرانی" و "دریای کورش"
همیشه به اسامی "دریای کورش" و "دریای ایرانی" در نقشه ی آب ها و دریاها دقت کنید.
نقشه امپراتوری ماد ها
مادها یکی از تیره های کهن ایرانی هستند که به دو بخش بزرگ و کوچک تقسیم می شوند. ماد بزرگ نژاد آریایی ایران است که در بخش عراق پیش از اسلام که ایرانیان در آنجا زندگی می کردند و شامل کرد ها و فارس ها می شده و ماد کوچک شامل اران، قفقاز، شیروان، ارمنستان و آذربایجان می شده است. امپراتوری ماد ایران حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد حکومت می کرده است.
نقشه امپراتوری کورش بزرگ و داریوش بزرگ در ایران، ۵۴۰ سال قبل از میلاد به بعد
نقشه ایران باستان در زمان پادشاهی داریوش بزرگ با کنترل کامل ایران بر سواحل شبه جزیره عربستان
سال ۴۹۰ قبل از میلاد
نقشه سرزمین های پادشاهی بزرگ ایران در زمان داریوش بزرگ و فرزندش خشایارشا به نقل از هرودوت یونانی
سال های ۵۲۲ تا ۴۸۶ قبل از میلاد
نقشه پادشاهی ایران از سال ۵۵۹ تا ۴۲۴ قبل از میلاد
نقشه پادشاهی ایران در دوران شکوهمند هخامنشی با رعایت حقوق و ادیان هر کشور
سال های ۵۲۰ تا ۴۲۰قبل از میلاد
ایران بزرگ در زمان اردشیر یا ارتختشر اول و دوم هخامنشی
سال های ۴۶۵تا ۳۵۸قبل از میلاد
یک تصویر بهتر از هزاران کلمه است !
امپراتوری ایرانی یک امپراتوری واقعی
با تسلط کامل بر تمامی آبهای منطقه اعم از
خلیج فارس، دریای ایرانی، دریای کورش و
دریای خشایار
با تسلط برتمامی سواحل عربستان
اعم از مکه و مدینه
سال ۴۹۰ قبل از میلاد مسیح
منتظر نقشه های بعدی باشید
به امید اعتلای نام ایران
11 سال بعد، 11 سپتامبر 2001، ناگهان حملات تروریستی به برج هایی که قرار بود تا چند وقت دیگر تخریب شوند، صورت گرفت. جورچ بوش پسر بر صفحات تلویزیون نقش بست و گفت: » کسانی این کارها را انجام می دهند که از موهبت لیبرال دموکراسی محرومند. « چند وقت بعد الیوت کوهن، یکی از متفکران بزرگ نومحافظه کار، مفهوم جدید جنگ جهانی چهارم را مطرح کرد و به دنبال آن، آقای جیمز وولسی، مشاور بوش، اعلام کرد که جنگ جهانی چهارم آغاز شده است و به مدت 25 سال یعنی تا سال 2026 ادامه دارد و ما در این جنگ تکلیف خود را با 22 کشور روشن می کنیم. لیست کشورها را اینگونه اعلام کرد: افغانستان، عراق، سوریه، ایران، عربستان، کره شمالی، سودان، یمن، مصر و ... . تمام 21 کشور منهای کره شمالی، کشورهای جهان اسلام بودند و این یعنی آغاز جنگ تمدن ها.
طرح نظم نوین جهانی در منطقه، موسوم به رفورم در خاورمیانه ی بزرگ، مدتی پس از طرح رفورم در ایران و پس از سال 76 ، در نظر داشت که 54 کشور اسلامی را به 116 کشور تجزیه کند تا دیگر کسی به منافع وارثان توماس جفرسون تعدی نکند.
در همین حال و هوا در کشور جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی بر مبنای تنش زدایی در جریان بود و نامه نوشته بودند که حاضریم فقط به ما نگویید محور شرارت، ما هم داوطلبانه تأسیسات هسته ای مان را تعلیق می کنیم و حزب ا... را هم خلع سلاح می کنیم و حماس را هم حمایت نمی کنیم. هنوز خاتمی تخم لق گفتگوی تمدن ها را در سازمان ملل نشکسته بود که به سرعت زمینه های نامگذاری سال 2001 به نام گفتگوی تمدن ها آماده شد. نه رئیس دوات ایران و نه هیچ یک از مشاوران پرزیدنت ایران از جمله میرحسین موسوی، از خودشان نپرسیدند که چرا با وجود اینکه مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها در سال 1354 در فرانسه و توسط روژه گارودی ایجاد شده بود و اساساً این نظریه را قبلاً گارودی داده بود، چرا ایالات متحده با ولع و حرص این نظریه را از یک ایرانی می پسندد؟
نظریه ی گفتگوی تمدن ها کارکرد بسیار ارزشمندی برای سیاست خارجی تند ایالات متحده داشت تا حدی که زمینه ی تخدیر و بی خیالی را در کشورهای جهان و به خصوص در جهان اسلام ایجاد کرد تا شیطان بزرگ به عملیاتی کردن پروژه ی رفورم در خاورمیانه نزدیک شود. به راحتی و فقط با کشته شدن 2 تا 3 هزار نفر در پروژه ی خودزنی برج های دوقلو، کشتن بیش از 4 میلیون نفر انسان را در افغانستان و عراق توجیه کرد.
به دنبال این بی ثباتی و بی غیرتی نهادینه شده در دستگاه سیاست خارجی ایران که صد در صد مغایر با اصول عزت، حکمت و مصلحت تصریح شده در سند چشم انداز به عنوان مبانی سیاست خارجی ایران بود، دشمن ملت ایران به راحتی دو کشور همسایه ی ما یعنی افغانستان و عراق را زیر چکمه های تفنگداران خود قرار داد و تنها موضع رئیس جمهور کشور اسلامی ایران این بود که من حمله ی امریکا به عراق را نپسندیدم.
بعدها رئیس جمهور گفت که امریکا و انگلیس خوب می دانند که اگر همکاری ما در افغانستان نبود، مشکلات آنها حل نمی شد و هیچ گاه به این پرسش پاسخ داده نشد که آقای پرزیدنت! این همکاری ما چه بود که هیچ وقت به اطلاع مردم نرسید؟
وقتی ایالات متحده به راحتی دست به اجرای پروژه ی جنگ افروزی خود در دنیا زده است، تنش زدایی چه قابلیتی می تواند داشته باشد جز اینکه نشان دهد در دولت این کشور یا هم خوانی و همراهی با این پروژه وجود دارد و یا اینکه کسی ادبیات سیاست خارجی سرش نمی شود؟ خیلی برای دولت سخت بود که کامیون های کتابی را که از مدرسه ی فرانکفورت آلمان برای استحمار جوانان به اینجا ترانزیت می کرد، با چند دستگاه آرپی جی و موشک انداز پر کند و فرایند انعقاد یک حزب ا... دیگر را در عراق و افغانستان رقم بزند تا امروز شاهد تجزیه ی کشورهای مسلمان و رژه ی تفنگداران کابوی در حیات خلوت کشور و دقیقاً در آن سوی مرزهایمان نباشیم؟
سال ها است که در اثر بی کفایتی مسئولان کشور در دولت توسعه ی سیاسی، خاکریزهای دشمن از منتهی الیه غرب دنیا به پشت مرزهایمان رسیده است و مدام می گویند شما جنگ طلب هستید. آخر با کسی که فقط خودش را با کروز و ناپالم و بمب فسفری و پوزیدون و ترایدنت تکثیر می کند و در بیش از 78 کشور جهان پایگاه نظامی دارد می توان گفتگو کرد؟ عقل و منطق هم خوب چیزی است به خدا!
ما بر طبل جنگ نمی کوبیم و بسیار هم از جنگ متنفریم اما مسئله اینجا است که اگر تکلیف در جنگ باشد، چاره ای جز انجام آن نداریم و در قرآن هم به اندازه ای آیات جهاد و شهادت داریم که بدانیم مبنای شرعی عملمان چگونه باشد. اینهایی هم که امروز دم از مصالحه و گفتگو می زنند و پشت چهره ی موجه آقای موسوی پنهان شده اند و در آن 8 سال خبری از ایشان نبود، بهتر است یک بار دیگر اگر به راستی خدا را و ائمه ی معصوم را قبول دارند، آیات جهاد قرآن و خطبه ی 27 نهج البلاغه و وصایای حضرت روح ا... را بخوانند.
یکی از مهمترین خواست های ژنرال های ارتش امریکا از کنگره، این است که روحیه ی جهاد و شهادت را در بین جوانان ایرانی بخشکانید تا ما به آنها حمله کنیم و خوشبختانه در جنگ های 33روزه و 22 روزه دیدیم که کسانی که برای دفاع از ناموس و شرفشان مقاومت می کردند، پیروز شدند و این دو پیروزی در ادبیات سیاسی جهان با عنوان جنگ پروکسی و به نام ایران ثبت شد.
در این دو جنگ، عده ای در آن سوی مرزهای ما و برای اهداف ما مبارزه کردند و چیزی که حاصل شد، تأمین امنیت ملی و منافع ملی ایران بود در اثر فاصله گرفتن نقطه ی تمرکز جنگ تمدن ها از کشور ما و هنر عملیاتی سیاست خارجی ما بود که تمام آن پیروزی ها به نام ایران رقم خورد تا حدی که سران رژیم صهیونیستی بعد از قضیه ی اردوغان در داووس گفتند اینها این کار را از ایرانی ها یاد گرفته اند و این یعنی رسیدن به مؤلفه ی الهام بخشی در منطقه به عنوان یکی ار اهداف سند چشم انداز.
وای بر روزی که تاریخ را برایمان بنویسند به آن گونه که می خواهند و هر چه دلشان می خواهد حذف کنند و هر چه به مذاقشان خوش بیاید به زور بچپانند در تاریخی که یک روزش هم با آن نمی خواند. وای بر روزی که تاریخ انقلاب به یک باره از رحلت پیر فرزانه ی بنیانگذار به دست پخت جاسوسان امنیتی غرب در 18 تیر 78، جهش داروینی داشته باشد.
ما نه به اصلاح طلبی سیاسی (رفورمیسم) تعلق خاطر داریم و نه با اصولگرایی سیاسی (محافظه کاری) عقد اخوت بسته ایم و به همان نسبتی که از ماندن در گذشته و افتخار بی مورد به استخوان های آبا و اجداد حالمان به هم می خورد، از زدن قید 7000 سال تاریخ و تمدن ایرانی و 1400 سال تعهد اسلامی این خاک و بی محابا در زرق و برق خوش اندیشانه ی دهکده ی جهانی آرمانی امریکا غرق شدن، متنفریم.
ما معتقدیم که صلح و اصلاح طلبی، یکی از اصول اساسی اصولگرایی حقیقی است و هر اصلاحی فقط با توجه به اصول پذیربتنی است یعنی قالب و چارچوب اصلاح را اصول می دانیم. این مقدمه ای بود برای اینکه بگوییم با اصلاحات مشکل نداریم بلکه با رفورمیسم سر سازش نداریم و حرف هایمان به معنای تخطئه ی یک جریان در جهت تأیید جریان دیگر نیست.
امروز میرحسین موسوی، پرچمدار جریانی شده است که سال های سال ثابت کرده اند که هیچ تعلق خاطری به اسلام و امام انقلاب اسلامی ندارند و صرفاً امام را در حد همان تعبیر » میزان رأی ملت است « قبول دارند و استعمال می کنند و فاتحانه در سال های دراز غربت انقلاب، تفکر امام را به موزه ها فرستادند و نگران بودند که نقد تفکر امام دارد دیر می شود. این مسئله شامل همه ی جریان و افراد رفورمیسم نمی شود و بعضی از آنها به راستی اصلاح طلبند.
بحث ما بر سر همان هایی است که انقلاب را از رحلت امام تا فاجعه ی 18 تیر سانسور می کنند تا در کالبد اصلاحات، روح رفورمیسم را بدمند. همان هایی که روزگاری می گفتند تفکر امام را فقط در قالب اندیشه های خاتمی قبول داریم و دنبال می کنیم. همان هایی که امروز بیش از 250 نفرشان از حضیض رادیو فردا و بی بی سی و رادیو زمانه و دویچه وله و VOA به این مردم و این آب و خاک فحش می دهند. همان هایی که دوم خرداد 76 را نقطه ی آغاز انقلاب نرم می خواندند و سوم تیر 84 را نمایش فقر تحلیل مردم ایران و نمی گفتند که در این 8 سال که کشور را در دست داشتند چه بر سر این مردم آوردند که آن شعور سیاسی و انقلابی دوم خرداد تبدیل شد به این فقر تحلیل سوم تیر 84، مگر کشور در چنگال پروژه ی توسعه ی سیاسی شما نبود؟
و اینچنین جای مدعی و متهم عوض شد تا ببینیم که می توان 10 سال از استقلال و عزت و مقاومت این امت و ملت را با تیغ تیز سانسور، سلاخی کرد. 18 تیر 78، نماد تذبذب آنانی بود که به اسم دانشجوی مسلمان و به اسم فرزند ملت، خود را به جنبش دانشجویی سنجاق کرده بودند تا بتوانند منویات ترمینال های امنیتی ـ اطلاعاتی غرب را که در لباس مندرس هیومن رایتز و خانه ی آزادی، بر پا شده بودند، از حلقوم پاک دانشجویان این خطه ی همیشه سبز فریاد بزنند و چه زود دستشان رو شد و دیدیم که در زیر دستکش مخملین این جریان ها، دست چُدنی شیطان بزرگ خودنمایی می کند و فقط تأسف خوردیم.
ماری که این جریان ها از جنبش و جریان اصیل دانشجویی در برابر دانشجویان کشیدند آن قدر زیبا و خوش رنگ بود که سال های سال است در تلاشیم بگوییم که مار را چگونه می نویسند و این روزها است که می توان اصالت را درک کرد. جریانی که با افتخار از لیبرالیسم و فمینیسم و هیومن رایتز و لیبرال دموکراسی حرف می زند، چگونه می تواند میراث دار اسلام و خط امام(ره) و جریان اصیل اصلاحات باشد؟ این تنافضی است که خود این دوستان هم در حل آن وامانده اند و بارها اعلام کرده اند که برای آنکه به رأی مردم نیاز داریم، نباید حرفی بزنیم که با اعتقادات مردم در تضاد باشد و اصلاً مگر ذات روشنفکری چیزی جز پشت کردن به این مردم است؟
آنانی که در 18 تیر 78 که اساساً کسی کشته نشده بود به دروغ می گفتند جنازه های شهدایمان را بدهید تا دفن کنیم، دقیقاً همانانی هستند که به آن فاجعه افتخار می کنند و جالب اینجا است که باز هم این همان ها بودند که موکت های نماز جمعه را آتش زدند و امروز صدایشان و تصویرشان را گهگاهی از رادیوهای غربی و تلویزیون های لس آنجلسی می بینیم و می شنویم.
به هر حال، حذف 10 سال از تاریخ ایران و سنجاق کردن 18 تیر به خط امام(ره)، بی انصافی عجیبی را نیاز دارد و ما متأسفیم که این اتفاق در پناه وجهه ی ساده ی مهندس موسوی و عبای شکلاتی همان کسی رخ می دهد که بعد از 3 تیر 84 و در جمع اعضای یکی از احزاب رفورمیسم گفته بود مردم ایران فقر تحلیل دارند و این به زبان خودمان یعنی مردم ایران نمی فهمند. تاریخ را اگر ننویسیم برایمان می نویسند آن گونه که باب طبعشان است.