مجالی برای فراز آمدن از خویشتن، و فارغ از تعلقات و مشهورات، به دیگر گونه اندیشیدن. حمد و سپاس خدای را که ما را در مسیری قرار داد که در مصیر باشیم إلی الله...
لوله تانک چوبی مداد رنگی ام بود_کت بزرگ بابا لباس جنگی ام بود/ وقتی صدا می اومد مدادو بر میداشتم_ مثل ضد هوایی رو جعبه ها میذاشتم/می دیدم از تو جعبه جنازه بیرون میاد_عروسکهای زخمی از تنشون خون میآد/بازی ولی جدی بود یه روزی باورم شد_ عروسکای زخمی یکیش برادرم بود...(عبدالجبار کاکایی) غزه اکنون بوی برادری میدهد.برادری ناب مثل اوایل انقلاب...روزهایی که تصورش برای ما رویاست.ای کاش یاد میگرفتیم سوء تفاهم ها_اختلاف نظرها را انگی نمیکردیم.ما ضد نمی شدیم و تو موافق.ما موافق و تو ضد... اینجا کسی خریدار نیست به سکوت عادت کنیم سنگین تر است...
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
غزه اکنون بوی برادری میدهد.برادری ناب مثل اوایل انقلاب...روزهایی که تصورش برای ما رویاست.ای کاش یاد میگرفتیم سوء تفاهم ها_اختلاف نظرها را انگی نمیکردیم.ما ضد نمی شدیم و تو موافق.ما موافق و تو ضد... اینجا کسی خریدار نیست به سکوت عادت کنیم سنگین تر است...