لینک بخشهایی از مطالب وبلاگ محذوف در بلاگفا به صورت ماهیانه از کَش جناب گوگل:
«خلاف آنچه بسیاری میپندارند، آخرین مقاتلهی ما به مثابه سپاه عدالت، نه با دموکراسی غرب، که با اسلام آمریکایی است که اسلام آمریکایی، از خود آمریکا، دیرپاتر است اگرچه ان یکی نیز ولو «هزار ماه» باشد، به یک «شب قدر»، فرو خواهد ریخت و حقپرستان و مستضعفان، وارث زمین خواهند شد.»
حضرت خاتم المرسلین (ص)، در رؤیا دیدند که بوزینگان، از منبر خلافت ایشان، هزار ماهی، بالا و پایین میروند و این هزار ماه، چیزی است در حدود 84 سال؛ یعنی از آغاز خلافت بنیامیهی غاصب تا پایان خلافت این تیره و تبار شیطانی ابوسفیان. پیامبر خاتم (ص)، با ابوسفیان جنگید، حضرت امیر (ع) و امام حسن (ع) با معاویهی ملعون، حضرت حسین (ع) و حضرت علیابنالحسین (ع) با یزید خائن و این دو صف، همچنان در نبرد با همند که امروز، حضرت سید علی (مد ظله)، میراثدار جریان نبوی است و خلفای وهابی بوزینهی غاصب سرزمین حجاز، میراثدار تیرهی شیطانی ابوسفیان تا روزی که سر برسد قصه آخرین نبرد در میدان قتال حضرت حجت (عج) با سفیانی بوزینه.
گویا پس از این رؤیای صادقه است که سورهی عجیب قدر، بر قلب حضرت عقل کل (ص)، نازل گشته است و در این سوره است که خداوند به نبی خود چیزهایی را میگوید که هنوزاهنوز، اسرار سر به مهر خلقتند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (4) سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)». و کیست که درک کند لیلۀالقدر را که لیلۀالقدر، از هزار ماه بهتر است و کسی چه میداند که این شب قدر چیست که مقدر شده است تا خلافت غاصبان منبر حق را ولو هزار ماه باشد، فرو ریزد.
تسویه، طبق آیات کلامالله، یکی از مراحل ایجاد و تکوین آدمی است. به نظر بنده، چیزی که از کنار هم گذاشتن آیات «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً (37 - کهف)» و «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17 - مریم)» در مورد تسویه میشود فهمید، این است که تسویه، به معنای ظهور جنسیت در شیء است. یعنی وقتی چیزی تسویه میشود، در نسبت با چیز دیگری، صورت زوجیت پیدا میکند و با آن، مکمل هم میشوند. سواء در زبان فارسی، خیلی با مفهوم «چفت» و «جفت» نزدیک است و تسویه یعنی چفتسازی. در و چارچوب، چفت همند و تسویه شدهاند. تسویه یعنی ظهور نوعی از نرینگی و مادگی در اشیاء که از اینجا، نسبت تسویه (از ریشهی «سوی») با سَوئه (از ریشهی «سوء») نیز روشن میشود. این دو مفهوم، چون فیالواقع از یک ریشه هستند، با هم قرابت معنایی دقیقی دارند به این معنا که سَوئهی انسان، جسم و بدن دنیایی اوست که در آن، ظهور جنسیت او، انجام شده است و زوج و چفت و جفت دیگری شده است.
غایت خلقت لباس طبق قرآن، «تواری سوئه» است یعنی پوشاندن سَوئه و سَوئه، حجم بدن انسان است که توجه و اقامهی وجه انسان به سمت آن، همان حقیقت هبوط انسان است. مرد و زن طبق قرآن، لباس یکدیگرند یعنی ابزار و وسیلهی تواری سوئه هستند البته برای کسانی که نمیتوانند لباس تقوا را بر کنند. لباس بودن مرد و زن به این نکته ارجاع دارد که مرد و زن، وسیلهی إطفاء و ارضای شرعی شهوت انسان هستند و شهوت انسان، اگر چه به لحاظ لذت، توسط نفس و روح، ادراک میشود اما مربوط به محدودهی بدن و جسم و سوئهی انسان است. اینکه وسوسهی شیطان در جنت به شجرهی خُلد و مُلک لایَبلی که در واقع همان یوتوپیای لذت و فراغت است، زمینهی نزع لباس حضرت آدم (ع) و حضرت حوا (س) را رقم میزند، به این معناست که والدین صدری انسان، متوجه سوئهشان شدند و از توجه به حقیقت و أولای وجود خود، انصراف وجه دادند و همین یعنی هبوط و ظهور دنیاییاش میشود توجه به جسم، توجه به ماده، توجه به دنیا، ماتریالیسم و این وانفسایی که ما در آن گرفتار آمدهایم یعنی مدرنیته.
زن، امانتدار رَحِم شده است و این بسیار موهبت بزرگی است برای زن. این رَحِمداری، نسبت و تطابق دقیق و حقیق و عمیقی دارد با آن لطیفهی الهی که «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة». خداوند، خلیفهی خود را در أرض، جعل کرده است و أرض، حقیقت باروری و حمل است. أرض و دنیا، ظاهراً رَحِم دوم انسان است اما در واقع، یک رَحِم بیشتر وجود ندارد و آن زن است. مرد، آسمان است و تا آبی از آسمان بر زمین نبارد، زمین بارور نخواهد شد. حضرت زهرای مرضیه، کوکب أرض است و أمان اهل أرض، چنانی که ستارههای آسمان که همان اولیای خدایند، أمان آهل آسمان. زمین، مادر انسان است و تکنولوژی، تجاوز به زمین و وای بر انسان جدید از این فسق و فجور و فاحشهای که اسمش را گذاشته است پیشرفت در حالی که «ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمین» و البته جوابشان را حضرت پروردگار فرمودهاند: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُون»، گمان نکنید پیشرفت کردهاید ای کفار، شما قطعاً عاجزید.
ولایت، نظام امت است و اگر این نظام از خانواده شروع نشود، در امت هم تزلزل خواهد یافت. مرد، به شرط جعل در سلسلهی الهی ولایت، ولیّ أمر اهل بیت خود است و عصیان او، قهر و سَخَط خداست. اگر بنا بود که رسول الله (ص)، امر کند که أحدی، أحدی را سجده کند، وجود مبارکشان فرمودهاند که امر میکردم، زن، زوجش را سجده کند. تعدد در ولیّ، زندگی را به نابودی میکشاند چنانی که حاکمیت شورایی، جامعه را به قهقرا. اینکه گفته شده است که مرد میتواند تعدد أزواج داشته باشد، اما زن نمیتواند، از همین جا روشن میشود چرا که تعدد در ولیّ، حرام است اما تعدد در متولی و ولایتپذیر، ممکن است. حتی غربیهای هم قائل به وحدت فرماندهی هستند و مثلاً هیچگاه، در زمین فوتبال، دو داور نمیگذارند!
من نمیخواستم این را بگویم اما روایت هست که بر زن، أعظَمُ النّاسِ حَقَّاً، زوج و شوهرش است و بر مرد، أعظَمُ النّاسِ حَقَّاً، مادرش است. حقیقت ولایت، مادری است و مادر همهی ما، حضرت اُمُّ الأئمه، حضرت سیدهی نساءالعالمین، حضرت باطنالبواطن نبوت، حضرت سِرِّ سِرِّ سِرِّ ولایت، حضرت باطن سورههای مریم و نساء و کوثر و هل أتی و نور و قیامت، حضرت روح لیلۀالقدر و حضرت حقیقت مظلومیت است که بدون تحمل ولایت ایشان، هیچ ولایتی، مقبول و منتهی به ربوبیت الله نخواهد بود. علی علیهالسلام، حقیقت نهار است و فاطمه سلامالله علیها، حقیقت لیل و عجیب است که شب، محرم و مکمن اسرار الهی است و شب، چشمههای جوشان ملکوت، در زمین جاری میشود و شب، براق معراج مومنین و متقین است. شب، حقیقت مظلومیت و غربت است و البته شب، هر چه در سیاهی ستر و حجاب، فروتر برود، عزیزتر است. بیخود نیست که حجاب برتر، رنگ سیاه، بر خود دیده است و نیز بیخود نیست که عریانی زن در دوران مدرن، درست به لحاظ تاریخی، منطبق شده است با اختراع الکتریسیته و چراغهایی رهزن که شب را از انسان، سلب کردهاند.
وقتی یک جریانی، مبانی نظری و معرفتی منظمی برای تبیین گفتمان ادعایی خودش نداشته باشد، اینگونه به پرت و پلا گویی میافتد:
«اعتدال و میانه روی به معنای انتخابی بین حق و باطل نیست، اعتدال به معنای انتخاب راهی بین راست و دروغ نیست. اعتدال به معنای راهی بین منفعت ملی و از بین بردن منافع ملی نیست. اعتدال یک روش است. اعتدال یک بینش است. اعتدال یعنی همان که سیره پیامبر عظیم الشان اسلام سراسر زندگیش، جمالش، کمالش و اخلاقش سراسر اعتدال بود. اعتدال یعنی همان راه و روش و شیوه ای که منتظر او هستیم و امام دوازدهم هم همان راه و همان سیره پیامبر را عملی و اجرا خواهد کرد و اگر انحرافی پیش آمده است جاءَ به دین جدید و کتاب جدید تا دین واقعی پیامبر و قرآن واقعی را برای مردم تفسیر و تبیین کند.
اعتدال به این معناست که از افراط در جمع کردن دشمن و دشمن تراشی و در تفریط در زمینه دوستان و علاقه مندان به ایران، اعتدال یعنی بین افراط در طرد دیگران و تفریط در جذب مردم، اعتدال یعنی راهی که با همه انسان ها و مردم با ادب و احترام سخن می گوییم و به پاسخی گوش می دهیم که آن هم توام با ادب و احترام باشد. اعتدال یعنی مسیری که ما از عقل و خرد جمعی استفاده می کنیم. عقل و خردی که به ما می گوید باید منافع ملی را حفظ کنیم . عقل و خردی که به ما می گوید ضمن حفظ فنآوری باید سایه شوم تحریم ها را از سر مردم برداریم.»
در زبان فارسی، جملات با فعل کامل میشوند و وقتی، جملهای، فعل نداشته باشد، مشخص است که طرف، خودش هم نمیداند چه میگوید! البته ظاهراً به نظر دوستان، اعتدال، همان Moderation است. و ظاهراً این جماعت نمیدانند که اسلام آمریکایی و اسلام محبوب آمریکاییها، Moderate Islam است. خدا کند که شعارهای دوستان، جای دیگری، طراحی نشده باشد.
نقد کامل، نقدی است که در چارچوب یک نگاه کلی، تم، محتوا و قالب اثر هنری را با هم ببیند و به همین نسبت، هنر دینی، هنری است که هم محتوا، هم قالب و هم تِم آن، از دین جوشیده باشد و از این روی، سینما، هنر دینی نیست و نمیتوان آن را ذیل این عنوان، طبقهبندی نمود؛ اما این به آن معنا نیست که نتوان آن را به خدمت دین در آورد. سینما، مصنوع و ابداع انسان مسلمان نیست، بلکه انسان ایرانی مسلمان، پدیدهی سینما را یا از دوران طاغوت، به ارث برده است و یا وارد ایران شده است و البته ابداعی است که وجه تبلیغی و بیانی دارد و به همین خاطر، قابلیت بیان حقیقت را نیز دارد و تنها با معرفت به ماهیت آن است که میتوان نسبت آن را با حقیقت تبیین کرده و آن را به خدمت دین گرفت.
سینماگران غربی، مؤمن به انسانگرایی (هیومنیسم)، قائل به لیبرالیسم، مسلمان به مدرنیته و مُؤدّی به لایفاستایل آمریکایی هستند و در عین حال، تسلط کاملی هم بر تکنیک و قالب سینما دارند و به این دلیل، توانستهاند در خدمت هالیوود، صورت واحد و یکپارچه، و ساختار جهانگیری را ترتیب دهند.
ما هم اگر سینمایی در خدمت دین میخواهیم، باید سینماگرانی داشته باشیم که از یک سو، مسلط بر تکنیک، و غالب بر قالب سینما باشند و از سوی دیگر، مؤمن به حقیقت دین، سالک در طریقت حق و عامل به شریعت وحی. فقط در این صورت است که میتواند سینمایی، در حد سینمای تراز انقلاب اسلامی، ظهور کند. استراتژی سینمایی و حتی هنری جمهوری اسلامی، در حوزهی هنرهای جدید، بایستی چنین جهت و ساختاری داشته باشد و اگر نه، سینما، اسب چموشی است که به این راحتیها، سواری نمیدهد علیالخصوص به نابلدها.
سینما و کلاً هنر مدرن، فقط شأن و حیث فردی و شخصی دارد و به زبان رایج، بیان احوال و احساسات و حدیث نفس شخص هنرمند است؛ گویی هر اثر هنری، آیینهای است که برابر درونیات نفسانی هنرمند گرفتهاند و برای همین خاطر است که در تعریف هنر جدید گفتهاند: «Expression of Emotions». اثر هنری، نازلهی نفسانیات و احساسات باطنی هنرمند است و اگر ما میخواهیم سینما در خدمت دین قرار بگیرد، باید نفس اهالی هنر، مسلمان و مؤمن به دین شود و هیچ راهی هم به غیر از این وجود ندارد. در غیر این صورت، سینمای سفارشی و شعاری، ایجاد میشود.
سینمای سفارشی، سینمایی است که در آن، فیلمساز از چیزی سخن میگوید که در درون نفس خودش نیست و به آن، ایمان نیاورده است؛ یک نوع «ریای هنری و سینمایی» است و به شدت شعاری. شعار، فینفسه، بد نیست و وقتی بد و زشت میشود که پیوندی با باطن و شعور نفسانی فرد، نداشته باشد. نفس هنرمند، میدان امتزاج تم، محتوا و قالب اثر هنری است و لذا، تنها جایی که میتواند چشمهی جوشش اثر هنریِ در خدمت دین قرار بگیرد، نفس هنرمندان است. رویکرد انتزاعی به سینما، رویکرد اشتباهی است که در آن، این سه لایه که در واقع، یک ذات واحد هستند، منتزع و منفک از هم لحاظ میشوند، در حالی که تقرب به سینما، بایستی با رویکرد تجریدی، انجام بگیرد.
بررسی پول به عنوان یک رسانه، از سوی مکلوهان، در کتاب خواندنی «Understanding Media»، به نتیجهی جالبی ختم میشود. (دانلود کتاب).
مکلوهان، در صفحهی 26، با اشاره به تحولی که رسانهی پول در زندگی و وضعیت اجتماعی انسان ژاپنی قرن هفدهم، ایجاد کرده است، نتیجه میگیرد: «پول، زندگی احساسی و عاطفی، و زیستحسّ مردم را بازسازماندهی میکند، فقط به دلیل اینکه توسعه و گسترش زندگی احساسی و احساسات حیاتی انسان غربی است». پول، با مکانیسم امروزی، یک پدیدهی مدرن است و محصول همان غایاتی است که انسان مدرن برای زندگی، فرض کرده است و تبعاً در جهت همان غایات، عمل کرده و جواب میدهد. پول، احساسات و مکانیسم حسی انسان را تغییر میدهد و مکانیسم حسی انسان، چیزی نیست جز محتوای نفس انسان.