
روند انتشار علم در این روزگار، وارد فازهای جدیدی شده است. دیگر خواندن کتاب، کمتر کسانی را به خود جلب میکند. همچنین با انتشار یک کتاب، تعداد مخاطبان علم، به شدت کاهش پیدا میکند. از این رو، در این روزگار، در کنار راههایی مثل انتشار علم در قالب فیلمها و سریالها و انیمیشنها و کارهای موسیقایی (سرگرمیها) که ریچارد واتسون، نام آن را إجوتِینمِنت Edutainment نهاده است و اینگونه تعریفش میکند در کتاب Future Files: همگرایی اینترتِینمِنت و إجوکِیشن (Convergence Between Entertainment and Education)، راههای دیگری نیز، ایجاد شده است.
ریچارد واتسون، اجوتینمنت را آموزش و تربیت نسلی میداند که دیگر تینِیجر (Teenager) نیستند و به واسطهی تلفیق با مونیتورها و اسکرینهای مختلف، اِسکرینِیجر (Screenager) شدهاند.
یک راه دیگری نیز که جدیداً شکل گرفته است و در میان استادان پیشروی دانشگاههای جهان، مورد استقبال قرار گرفته است، ترویج علم از طریق فیلم مستند است. اسم این روش، بوکیومِنتری یا Boocumentary نام دارد، یعنی همگرایی کتاب (Book) و فیلم مستند (Documentary) یا Convergence Between Book and Documentary.
نمونههایی از بوکیومنتری را هم برایان گرین، نایل فرگوسن، ژاک فرسکو و ... ارائه کردهاند. در ابتدا، فرد کتابی را مینویسد که کتاب او، اگر چه صبغه و شاکلهی ساینتیفیک دارد، اما در واقع، فیلمنامهی یک فیلم است که در دستور کار او قرار گرفته است. در دانشگاههای ما آیا کسی پیدا میشود که چنین جرأت و شجاعتی داشته باشد، بعید میدانم!
بالاخره یک کار خوبی در حوزه جنگ و دفاع مقدس و جنگ نرم در فضای سایبر، انجام شد که ارزشمند و ستودنی است. بسیج صدا و سیما، وبسایتی زده است به نام «جنگی که بود، جنگی که هست» و بخشهای خوبی دارد که با مراجعه به آن، میتوانید مطلع شوید:
یک بخش آن، جالبتر بود که به تاریخ جنگهای تحمیلی 150 سال اخیر به ایران میپردازد و نشان میدهد که در همهی جنگهای پیش از انقلاب اسلامی، بخشی از خاک سرزمین دوستداشتنی ما، به یغمای دشمنان رفته است و فقط و فقط در 8 سال دفاع مقدس است که حتی یک سانتیمتر از خاک این وطن ایمانی، از دست نرفته است:
«نامهای برای آفتاب»، یکی از انیمیشنهای خوب و امیدوارکنندهای بود که در جشنوارهی چهارم عمار، اکران شد. (صفحه ی اینترنتی انیمیشن) این انیمیشن خوشساخت، با قصهی روانی که داشت، (سوای یکی دو اشتباه مثل وجود شخصیت «مش رحیم» در زمانی که هنوز امام رضا (ع) در راه مرو است!)، و با کیفیت پویانمایی خوب، قطعاً برای به خصوص بچهها، جذاب خواهد بود. (دانلود پیش نمایش)
نامهای برای آفتاب، قصهی خواهر و برادری است به نام بابک و گلچهره که در حوالی نیشابور و در سال 200 هجری، زندگی میکنند و مادرشان، به بیماری سل مبتلا شده است. خبر میرسد که امام رضا (ع)، در راه مرو است و اینها به فکر میافتند که نامهای برای امام بفرستند که زودتر بیاید و مادرشان را شفا دهد. بابک، قاصد میشود که نامه را به امام برساند و ...
مادر بابک و گلچهره، همهی هستی اینها است، در واقع وطن اینها و میتوان آن را همهی کرهی زمین که مادر بشریت است، در نظر گرفت. کرهی زمین، مام وطن، سل گرفته است و خون بالا میآورد. بیمار است. گفتهاند امام میآید و فقط بابک است که نمینشیند تا امام بیاید به روستایشان. خود، بار سفر میبندد و میرود به دنبال امام. امام مثل کعبه است که باید رفت تا به او رسید. بابک، منتظر امام است اما انتظار را در نشستن و ماندن و چشم به در داشتن برای آمدن امام، تعریف نمیکند، بلکه انتظار را حرکتی میداند از خود به امام. بابک، هجرت میکند، هجرتی در دل هجرتی دیگر. این هجرت، بستر صیرورت بابک است؛ بابک، مرد میشود. ظاهر هجرت بابک، رفتن از روستا به دنبال امام است اما در باطن، بابک، از خود به امام میرود، یک هجرت نفسانی. مقصد بابک، امام است و این را آن جایی میشود فهمید که «مش رحیم گاریچی» به بابک میگوید، تو چطور قاصدی هستی که مقصدت را نمیدانی. عاقبت این انتظار هجری، این است که بابک «مرد میشود». یکی از زیباییهای کار، این است که بابک، پیاده میرود.
مش رحیم (در حالی که هنوز امام در راه مرو است و شهر مشهد، موضوعیت ندارد، انتخاب نام مش رحیم، اشتباه بدی است در فیلمنامه!)
همه در روستا، منتظر امام مینشینند و میمانند اما فقط بابک است که به انتظار، هجرت میکند و به دنبال امام میرود. جالب اینجا است که آنهایی که نشستهاند، امام را میبینند اما به امام نمیرسند و بابک، در عین اینکه امام را نمیبیند اما تنها کسی است که به امام رسیده است. مادر بابک، شفا پیدا میکند و اگر کرهی بیمار زمین، شفا میخواهد، باید هجرت کند به سمت امام. هجرت یعنی حرکت از معیارهای طاغوتی و غیرالهی به معیارها و چارچوبهای دین خدا و منطبق با مطالبات ولی خدا زندگی کردن.
اینهایی که مدعی اند ضوابط روابط بین الملل را بلدند، هنوز نمی دانند که یک مسئول سیاست خارجی و دیپلمات، نباید موقع دست دادن با طرف خارجی، دستش دراز شود و حتما از آرنج بشکند و از بدنش جدا نشود:
کرسی طرحریزی نظام اجتماعی در تفکر مدرن، طبق رویکرد انتزاعی و Abstractive به عالم، «إبتنایی» است یعنی یک مؤلفه، به عنوان «مبنا» و «پی»، قرار میگیرد و باقی مؤلفهها در نسبت با آن و بر روی آن، «پیریزی» و «بنا» میشوند. ظهور این تلقی در معماری مدرن، منتج به ساخت ساختمانهای بلند و بروج مُشَیَّده شده است. در مقابل این نگاه، نگاه قرآنی قرار دارد. در تلقی اجتماعی اسلام، نگاه به عالم نه انتزاعی، که تجریدی است؛ یعنی عالم را دارای أطباق و لایههای تجریدی میداند که از ارض تا عرش خدا، این سیر تجریدی، کشیده شده است و هر آنچه در این عالم، واقع شده است، در عوالم بالاتر، حقیقت دارد.
طبق این نگاه، کرسی طرحریزی ساختار اجتماعی اسلام، دیگر إبتنایی نیست و بلکه «إتّساطی» است. یعنی یک مؤلفه در موضع «وَسْط» قرار میگیرد و باقی مؤلفهها، «حول» آن تنظیم میشوند. به چیزی که در موضع وَسْط قرار بگیرد، «وَسَط» گفته میشود. پیغمبر و حجت خدا در هر زمان، وسط و قلب امت است و همه در حول آن، و در دوایر متحدالمرکز پیرامون او، قرار میگیرند. قلب انسان، وسط وجودی انسان است، و قلب و وسط دنیا و ارض، کعبه است.