اگر نگاهی کلی به پهنه ی کره ی زمین بیندازیم، نکات جالبی
را کشف خواهیم کرد. یکی از مهم ترین این نکات، این است: در همه جای این ارض مبتلا،
مردمانی هستند که فارغ از معادلات و مناسبات غریزی مربوط به حفظ حیات، بیرون ریخته
اند و «تغییر» را صدا می زنند. تغییر نه در حاکمان و مدیران که در مبانی حاکمیتی و
نظریات اداره ی جوامع.
دیگر با شعار «Change» هم نمی توان خواست های این مردم را مصادره کرد. این مردمان، از مکانیسم
انتخابات و صندوق های رأی، «ناامید» شده اند. مردم فهمیده اند که نه انتخابات در
جوامع شان، تجلی حقیقی و واقعی آرا آنها است و نه رسانه، بستر انتشار و بیان خواست
ها و مشکلات آنان. جهان مدرن با یک معضل جدی روبرو شده است و نابودی اش از همین
نفطه، کلید خورده است: «یأس سیستمی یا System Disappointment».
کل اتحادیه ی اروپا (از انگلیس و فرانسه و ایتالیا و آلمان
گرفته تا اسپانیا و پرتقال و بلژیک و سوئد و سوئیس و ...)، آمریکا، برزیل، کانادا،
شیلی در آن سوی سیاره، و همه ی کشورهای منطقه ی خودمان که بنای سیستمی خود را بر
مدرنیته نهاده اند، از مثلث خائن درون تمدنی یعنی عربستان و ترکیه و قطر گرفته تا
بحرین و یمن و امارات و مصر و تونس و لیبی و مراکش و الجزایر و اردن و کویت، همه و
همه، صدایشان در آمده است که «تغییر».
نکته ی کلیدی این است که نه مدل حکومتی لیبرال دموکراسی در
آن سوی سیاره جواب داده است، نه مدل سلطنتی- خلافتی آل های وهابی منطقه ی حجاز، نه مدل
هیبریدی-التقاطی اسلام آمریکایی ترکیه و نه مدل اسلام إخوانی جدید در مصر و تونس و
لیبی. غرب همین که احساس کرد که ممکن است اصلاحات حکومتی در سوریه، بتواند این
حکومت را نمایه و تجلی حقیقی خواست مردمان آن سرزمین بکند، سگ های هار سلفی- وهابی
و کفتار-تروریست های وحشی اروپایی و آمریکایی و اسرائیلی را به جان این سرزمین
انداخت. تجربه ی ایران و لبنان و حماس، نشان داده بود به آنها، که نباید بگذارند
در سرزمینی دیگر، خواست حقیقی مردمان حکومت کند.
مردمان کره ی زمین به این نتیجه رسیده اند که خواستشان از
صندوق رأی و انتخابات بیرون نمی آید و «انقلاب» کرده اند اگر چه ناقص. خروجی
انتخابات در همه ی این جوامع و کشورها، آن چیزی است که مطلوب اقلیتی معدود غیر از
مردم است و درک همین مسئله است که مردم را به یک ناامیدی و یأس از سیستم، سوق داده
است. مردم به دنبال سیستم و نظمی نو هستند که خودشان آن را در اندازند و خروجی های
آن، خواست حقیقی آنها باشد.
درست در همین هنگام، در کشوری که سی و چند سال از انقلابش
می گذرد، این انتخابات است که از طریق آن، خواست حقیقی و حقیقت اراده ی مردم، ظهور
پیدا می کند. اینجا ایران است، سرزمینی که پس از دو هزار و پانصد و چند سال از حاکمیت
زورمداران و زورپرستان، مردم بیدار شدند و ذیل هدایت پیرمردی که آنها را به سبک
أنبیاء و اولیاء خدا، به اسلام دعوت می کرد، انقلاب کردند و طرحی نو در حکومت داری
در انداختند که فقط از طریق آن است که خواست حقیقی مردم، وقوع می یابد.
ولایت عام و مطلق فقیه، تضمین حقیق و دقیقی است بر حاکمیت
اراده ی عمومی امت و تنها روشی است که در قالب آن، خواست حقیقی و رأی واقعی مردم،
بر جامعه، حکومت پیدا می کند. 2 خرداد 76، 3 تیر 84، 22 خرداد 88 و 24 خرداد 92،
ثابت کرد که هر آنچه مردم بخواهند از صندوق آراء بیرون می آید و تضمین این هم فقط
در مردمسالاری دینی و حاکمیت ولایت مطلق فقیه وجود دارد. هیچ نظام دیگری، تا این
حد از انعطاف و گردش حکومتی را اجازه نخواهد داد. مدل حکومتی ولایت فقیه، از دل
اندیشه و مکتب هدایتی شیعه، بیرون آمده است و تنها راهی است که اراده ی مردم در
چارچوب حدود خدا بر مردم حکومت می کند، ولو کره المدرنیستون و الروشنفکرون!