اما جنگ جهانی چهارم، جنگی که نورمن پودهوریتز، کنت الکساندر دِمارِنش و الیوت کوهن، از مدت ها پیش، متون اصلی اش را نوشته اند:






الیوت کوهن، تئوریسین جنگ جهانی چهارم
کوهن در 20 نوامبر 2001 در وال استریت ژورنال نوشت: «جنگ جهانی چهارم، عنوان مطلوب و دقیق تری برای این جنگ خواهد بود. جنگ سرد، جنگ جهانی سوم بود که به ما نشان داد همه منازعات جهانی درگیری ارتش های چند میلیونی یا خطوط دفاعی متعارف ترسیم شده روی نقشه را شامل نمی شوند. از این رو، وجه شباهت این منازعه به جنگ سرد، جهانی بودن آن است؛ که در نتیجه ترکیبی از اقدامات خشونت آمیز و بدون خشونت را در بر می گیرد؛ و چنان چه ما را وادار به استفاده از سربازانمان نکند، قطعاً مستلزم بسیج توانایی ها، منابع و فعالیت های متعدد می باشد؛ و ممکن است مدت زمان زیادی به طول انجامد؛ و قطعاً ریشه های ایدئولوژیک دارد.»
سال ها است که جنگ جهانی چهارم، آغاز شده است و یک سوی این جنگ، اسلام ایستاده است. همه ی وقایعی که در منطقه ی غرب آسیا، شمال افریقا، جنوب اروپا و آمریکای لاتین، رخ داده است و روی می دهد، کار و زار های میدانی جنگ جهانی چهارم است. انقلاب نیم بند مصر، زمین گیر شد و اثباتی شد بر این مدعای حقیقی که هر حرکتی اگر بخواهد با نام اسلام و خدا به هدف و ثمر برسد، باید ذیل پرچم ولایت، انجام شود ولاغیر. تونس هم زمین گیر شد، به همین دلیل و در هر کجای دیگر این ارض مبتلا، اگر حرکتی بخواهد با نام اسلام، جرکت انقلابی صورت دهد، باید تحت پرچم ولایت شکل بگیرد. سوریه و حزب الله و جهاد اسلامی فلسطین و مهم تر از همه، انقلاب اسلامی سرزمین پارس، نمونه های این حرکت هستند و تا وقتی که به این حبل الله و حبل المتین، اعتصام کنند، خدا از آنها دفاع می کند. پارادایم میدانی جنگ جهانی چهارم به صورت زیر است:
جنگ شهری سوریه، باتلاقی است که اسرائیل و قطر و وهابیت و ترکیه و اردن و همه ی اعوان و انصار اسلام آمریکایی، در آن فرو رفته اند و در 10 سال آینده، رسوا خواهند شد و رو به سوی اضمحلال خواهند گذاشت إن شاء الله. عالم دیگری در حال طلوع است.