ضعف استراتژیک مذاکرات
ضعف استراتژیک عجیبی که در سطوح کلان جمهوری اسلامی، وجود دارد و به شدت دارد به جبههی جهانی مقاومت، ضربه میزند، یکدست نبودن رویکرد استراتژیک بازیگران مختلف سطح کلان کشور به متغیرهای مؤثر در وضعیت کلی جهان و منطقه است. دولت جمهوری اسلامی، خودش را به لحاظ استراتژیک، ذیل نظام انقلاب اسلامی، تعریف و تنظیم نکرده است و ساط خودش را نیزند که شوربختانه با سامان استراتژیک انقلاب اسلامی، همآهنگ نیست.
دولت، خودش را بازیگر اصلی میداند در صورتی که همواره، دولت باید به عنوان یک بازیگر تابع انقلاب اسلامی، عمل کند. دولت، همهی توان و انرژیاش را صرف «مذاکره به منظور توافق» کرده است و جهت استراتژیک خود را بر مذاکره، منطبق کرده است به نحوی که بیش از 70 درصد صحبتهای بیانشده از سوی مجموعهی دولت، مربوط به مذاکرات و توافقنامه است و این به این معناست که دولت، مذاکره را استراتژی خود میداند و خود را هم بازیگر اصلی.
دولت باید نقش خود را در نقشهی کلی انقلاب اسلامی و جبههی مقاومت، بازی کند نه اینکه خودش برای خودش نقشی را تعریف کند که اتفاقاً در جهت استراتژیک نقشهی جبههی مقاومت اسلامی قرار ندارد و گاهاً در تضاد با جهت جبههی مقاومت نیز قرار میگیرد. در میدان مبارزه، نباید بازیگران میدانی مختلف، برای جبههی کلی، مسئله درست کنند و یا شرایطی را رقم بزنند که منافع کلی، فدای منافع جزئی شود حال آنکه پرداخت بیش از حد به مسئلهی هستهای، جبههی مقاومت را به خطر انداخته است. مذاکره با دشمن، هیچ گاه و در هیچ شرایطی نباید استراتژی یک کشور باشد بلکه باید نهایتاً در حد یک تاکتیک و در خدمت استراتژی کشور باشد؛ این نکتهای است که دولت از آن، غفلت کرده است عمداً یا سهواً. مذاکره، صرفاً یک تاکتیک است که اولاً قرار نیست همهی مشکلات ما با آمریکا را حل کند، و ثانیاً باید ذیل استراتژی ما و منشقّ از استراتژی کلی انقلاب اسلامی باشد و اساساً اگر کسی معتقد به این نباشد، صلاح نیست که در مناصب کلیدی دولت قرار بگیرد. استراتژی ما، معطوف به مبارزه با شیطان بزرگ است و این، روح حاکم بر وصیتنامهی حضرت روح الله (ره) است و همهی هنر دولت باید این باشد که مذاکره را به عنوان یک تاکتیک، تعریف کرده و استراتژی مذاکراتی خود را در استراتژی کلی انقلاب اسلامی، تنظیم کند نه اینکه استراتژی انقلاب اسلامی را منطبق با استراتژی مذاکراتی خود، تقلیل دهد.
مذاکره اگر یک گوشه از استراتژی ما نباشد، قطعاً شکست خواهد خورد و باید به نحوی با سایر بخشهای وضعیت، پیوند داده شود که همه چیز، در خدمت یک استراتژی کلی، قرار بگیرد فیالمثل برای اینکه آمریکا از زیادهخواهیهای خود دست بردارد در قضیهی هستهای، اتفاقاً نکتهی مهم این است که باید در قضایای دیگری مثل یمن و سعودی و سوریه و عراق و صهیونیسم، هزینهاش بالا برود نه اینکه ما همه چیز را تعطیل کنیم و تمام برگهای برندهی جبههی مقاومت را ناکارآمد کنیم که دشمنان به ما لطف کنند و اسم این حماقت را هم بگذاریم اعتمادسازی. وقتی دولتی در مذاکره، فهم سطوح استراتژیک و تاکتیک را نداشته باشد، دستور تعطیلی جشنوارهی افق نو را میدهد، وقتی کسانی دنبال تحقق حقوق ملتی نباشند، پالس میدهند به دشمن که ما با مرگ بر آمریکا مخالفیم و با اسرائیل حرامزاده، سر جنگ نداریم و چندین و چند اقدام و موضع غلط و سطحی و عوامانه و دشمنشادکن و منافقانه.
میز مذاکره و ترک یا عدم ترک آن، باید در خدمت استراتژی جبهه مقاومت باشد چنانی که آمریکاییهای دشمن از این مهره، به خوبی بازی میگیرند. درست در زمانی که اوضاع داشت به سمت توافق بر سر بیانیهی لوزان پیش میرفت، به خائنان سعودی، اجازهی حمله به مردم مظلوم یمن، داده شد و حالا درست در شرایطی که اوضاع مذاکرات به سمت توافق برجام پیش میرود، تمام انرژی خود را در سوریه متمرکز کردهاند تا در همین زمان، دولت سوریه را به نابودی بکشانند. نکتهی مهم این است که چون دولت جمهوری اسلامی به عنوان عقبهی استراتژیک جبههی مقاومت، سرگرم مذاکره است و حیات سیاسیاش را به ادامهی مذاکره و رسیدن به هر توافقی، گره زده است، و ترک میز مذاکره برایش غیرممکن شده است، امکان حمایت و درگیری جدی در مناقشات و جنگهای منطقه و حمایت از متحدان استراتژیکش را ندارد. در نتیجه، دولت برای اینکه طرف دشمن مذاکرات را تعطیل نکند، در کمک جدی و اساسی به متحدان خود، کمکاری میکند تا دل دشمن را به دست آورد.
برنامهی استراتژیک نظام انقلاب اسلامی، مبارزه با آمریکاست و یکی از تاکتیکهای تحقق این مبارزه، باید مذاکره باشد که این مذاکره نیز خود نیازمند استراتژی و تاکتیک است و استراتژی مذاکره، نوع مذاکره را تعیین میکند و تاکتیک مذاکره، نوع معامله را. مذاکرهی محرمانه، ذاتاً منفی نیست اما باید دید که در جهت غایت چه کسی است. اگر دشمن میخواهد تصمیماتی بگیرد که افشای عمومی آن، او را جلوی متحدانش شرمنده میکند، به ضرر ما نیست که مذاکره محرمانه باشد اما اگر برعکس باشد چه!؟ یعنی اگر دوستان تیم مذاکرهکننده، دنبال تصمیماتی هستند که در جهت منافع ایران و ایرانی نیست، باز هم به صلاح است که مذاکرات محرمانه باشد؟ کاش کسی پیدا میشد و فصل پنجم کتاب «1999، پیروزی بدون جنگ» ریچارد نیکسون را به تیم هستهای ایران میداد!
اعتماد داشتن به تیم مذاکرهکننده به این معنا نیست که اولاً رفتار و عملکرد آنها قابل نقد نیست و ثانیاً امکان خطا از سوی آنها وجود ندارد. اعتماد داشتن، به این معناست که در رفتار و عمل سابق آنها، مواردی که ضربهی اساسی به کشور بزند، وجود ندارد و اما این به آن معنا نیست که اینها در حال و آینده هم هیچ خطایی نخواهند کرد. ما به این تیم، اعتماد داریم اما در تحلیل مذاکرات، حتماً نظرات و سخنان دشمنان را هم بررسی خواهیم کرد و نیز متونی را که به صورت متون توافق شده، منتشر میشود. این اعتماد، تا وقتی پابرجاست که میان سخنان این دوستان و متون منتشرشدهی رسمی، تعارض و تناقضی وجود نداشته باشد.